سکوت اگر نشانه رضا بود چگونه باور نکنم سکوت گویای تو را
نگاه اگر پیام آشنا بود چرا تمنا نکنم نگاه گیرای تو را
به دلم نقش وفا خطوط مژگان تو زد
به شبم رنگ سحر غروب چشمان تو زد
به چشم مستی بخشت ز عشق اثر می بینم
ز جلوه فروردین شکفته تر می بینم
سکوت گویای تو را
نگاه گیرای تو را
چشمانت بود آئینه ای روشن چون دل اهل صفا
تصویری ز سیمای سحر می خندد در این آئینه ها
نگه من بسوی نگهت چو کبوتر برد نامه دل
به هوایت زند پر که مگر شبی آگه ز هنگامه دل
گمان برم که خاطر تو رضا عاشقان پسندد
دل تو هر چه خاطر من طلب کند همان پسندد