anahita1370
پسندها
2,352

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • :biggrin: قربونت عزیزم همین ابراز احساساتتم خوبه هااااااااا
    دیگه اصلا ماچ چیه اه اه کی گفته ماچ خوبه
    بیا عزیزوم بیا بغلوم فقط ماچم نکونیااااااا:biggrin:
    :biggrin: ووووییییی قربونت نه همون از راه دور ابراز احساسات کنی کافیه
    الان فلنی لپ مصوعیامو با خودم نیاوردم
    بزار وقتی آوردم بهت میگم ماچم کن:biggrin:
    وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی:D
    عاشقشمممممممممممممممممم:D
    عزیزمیییییییییی خودم برات میخرم مثل مال خودمم میخرم برات:)
    آره باورت نمیشه
    شبا بالاسرم کنار تختم میزارمش
    مامانم هر موقع میبینه میگه این چیه گذاشتی رو تختت
    شب آدم میترسه اینو تو تاریکی ببینه
    وای مخصوصا اون شکم گندشو میگیری دستت میچلونیش:biggrin:
    :biggrin: آره والا
    بهم میگن این جک و جونورا چیه گذاشتی
    خوب چیکار کنم من عاشق همین سیدم دیه
    تازشم کلی گریه کردم تا برام کادو تولد عروسکشو خریدن:biggrin:
    مرسی عزیزم
    :biggrin: فکر کن برا آواتارم شیرینی بدیم
    مخصوصا این عکس آواتار من که کلا سوژس برا خودش:biggrin:
    نظر سنجي عمومی: [هنر گفتگو-گفتگوی هنری] - 08 - عکاسی و نقاشی


    محورهای گفتگو :
    -به نظر شما میشه یک اثر هنری ِ عکاسی رو با یک اثر هنری نقاشی مقایسه کرد؟ یا از نظر شما ماهیت متفاوتی دارند ؟
    - تاثیرات عکاسی بر نقاشی رو مثبت ارزیابی می کنید یا منفی ؟ چرا ؟
    - اگر به طور همزمان به دو نمایشگاه مختلف عکاسی و نقاشی دعوت بشید ، از کدوم یکی بازدید میکنید؟
    - با دیدن دو تابلوی عکس و نقاشی که از یک منظره گرفته شده ، حاضر به خریدن کدام یک (با قیمت مساوی) برای منزل خود هستید ؟
    - برداشت ِ آزاد ...


    منتظر حضور و نظرات شما هستیم | :gol:
    این روزها انقدر دل نازک وحساس ودلتنگ شدم

    که باصدای نون خشکی محلمونم گریم میگیره...
    درمسیر آسمان دست اندازهای عجیبی است...!!!

    دعا هایم قبل رسیدن به خدا
    به طرز وحشتناکی چپ میکنند...
    دستهایـش از توزبر ترو پهن تـراسـت.... صورتش تــه ریشـی دارد...
    جـای گـریـه کردن،مـوهـایـش سـفـیـد مـیـشـود...
    اوبا هـمـان دستـهای زبـرش تـورانـوازش مـیـکند...
    وبا همـان صـورت ناصـاف ونـامـلایـم تـــورا
    مـی بوسـد وتوآرام مـیشـوی...
    بـه اوسـخت نگــــیر...!
    اوراخـــراب نکــــن...!
    اورا"نـامـرد"نخـوان..!
    آنقـدر اورابا پـول وثـروتـش انـدازه نــــزن...!
    فقـط به او نـــــخ بـده تازمــین وزمـــان رابرایـت
    بدوزد..
    فقـط بااو روراست باش تادنـیارابـه پـایـت بریـزد.آن مردی
    که صحبتش رامیکنـم،خیـلی تنهـاتـراززن است..!
    لاک به ناخنهایش نمیزند که هروقـت دلـش یک جوری شد
    دست هایـش راباز کنـد،ناخنهایـش رانگـاه کنـد وته دلش از
    خودش خوشش بیایـد..!
    مرد تنهایـش را نمیتوانـــدخلاصــه کنـد بـــه یـک تمـاس و
    یـــــک دل سیـر اشــــک.
    فرو میریـزد در قلـبی بـــه
    وسعــــت دریــــا..!
    می خوابم نه اینکه خسته ام فقط به دنبال رویاهای گمشده ام هستم

    انگار چشمانم برای دیدنت از من مشتاقترند که اینقدر سنگین اند
    تنم لمس دستان تو را میخواهد تا سرد و سخت شوند و انگاه که با من هم آغوش میشوی دیگر چه فرقی میکند زیر تلی از خاک باشم یا افتاده در میان صحرایی بی انتها چون کنار تو هستم سرد و ارامم مثل سنگ مثل همان بانوی سپید پوشی که در میان خیالها و رویاهایش خوش آرمیده است.
    وقتی تو لمسم کنی شاید بشنوم که یکی به دوست داشتنش اعتراف کند و صدایم کند انوقت دیگر هیچ قطره اشک گرمی دلم را نخواهد لرزاند و هیچ فریادی بیدارم نخواهد کرد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا