anahita1370
پسندها
2,352

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آنقدر عاشقانه زندگی کن
    که اگر روزی
    رازهایت فاش شد
    بغض دنیا بترکد.....!
    غم انگیز است....
    شب از پهلویی به پهلوی دیگر شوی
    ببینی تاریکی
    از جای خود تکان نخورده است!
    من که غصه هایم را سر وقت میخورم
    پس چرا دردهایم خوب نمیشود...!
    خُدایا ! اَگِه مَن نَبودَم این هَمِه
    غَمُو چیـــــکار میکَردی؟
    اشکها می‏‎آیند
    اشکها میروند
    غم، میماند امّا
    تا تو بیایی..
    آغوش ِ تو تنها سرزمینیست
    که ساکنانَش در آن
    برای محدود شدن ِ مرزهایَش میجنگند
    سر ِ تنگ تر شدنش، میمیرند.. !
    جغرافیای دیگری خلق کرده
    نبودنَت
    ابروهایم شده اند
    خط ِ استوای جدیدی
    که حوالی شان
    همیشه بارانیست . . !
    پس
    این دردهایی که
    قرار بود وقتی بزرگ شدیم یادمان برود
    کی تمام می شوند ؟
    دلم کمی تو را.....!!!!!!!!!
    دروغ چرا ....؟؟؟؟؟؟
    خیلی تو را میخواهد ....
    من نگـــرانـَـم
    نـِـگران این دل دل زدن ها
    نـِـگران این ثانیه ها و این لحظه ها
    نـِـگران این افکار نا مرتب و مغشوش
    آخــَــرَش به کـُـجــا خـواهـَـد رسـیـد ؟؟؟
    یـه رابـطـه فـقـط مـخـصـوص دو نـفـره…
    ولـی بـعـضـی احـمـق ها،
    شـمـارش بـلـد نـیـسـتـن
    آﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ …
    ﺷﻮﺧﯽ ﺷﻮﺧﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ …
    ﺑﯽ ﻓﮑﺮ،
    ﻗﻠﺒﺶ ﺭﺍ ﺟﺎ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ …
    ﺟﺪﯼ ﺟﺪﯼ ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ…
    پســر : سـلـام عــزیـــزم، چطــورے؟

    دختــر : سـلـام گلـــم، خیـلے بــد ..

    پســر : چــرا؟ چے شــده؟

    دختــر : بـایـد جـدا بشیـــم

    پســر : چـــــــــرا ؟

    دختــر: یــہ خـانـوادہ اے مـטּ رو پسنــدیــدטּ واســہ پســرشــون، خـانـوادہ منــم راضیــטּ ..

    الـانــم بـایــد ازت تشڪر ڪنــم بخـاطـر همـہ چیــز و بـایــد بــرم خــونـہ

    چــوטּ مـــادر پســرہ اومــدہ میخــواد مــטּ رو ببینــہ...

    پســر : اشڪات رو پــاڪ ڪــטּ...تــا بهتـــر جلــو چشــم بیـــاے...

    چــوטּ مــادرم نمیخــواد عــروسـش رو غمگیــטּ ببینــہ... !!
    درانتظارطلوع دوباره ات
    گیسوان سیاه شب را شانه میزنم
    تک تک ستاره ها را لابه لای موهایش می نشانم
    مهتاب را برپیشانیش آذین میکنم
    میدانم که این سیاهی با طلوع چشمانت به روشنایی روز بدل خواهد شد
    وبه امید رسیدن خوشبختی تمام شب را با خاطراتت صبح میکنم ‎
    دوستت دارم
    باتمام احساس ام
    دوستت دارم
    به اندازه دلتنگیهای عاشقانه ام
    دوستت دارم
    عمیق ترازبیقراریهایم
    دوستت دارم
    دوستت دارم ‎
    مسافری خسته ام ‎
    پرازدردورنج روزگار‎
    پرازعاشقانه های مدفون شده‎
    پرازبغض فروخورده‎
    من آبستن هزاررنجم‎
    وتو فرشته منی که آمدی‎
    تا روحی دوباره به تن این خسته بدمی‎
    مرهمی شوی برزخمهای گذشته ام ‎
    چگونه بگویم تو نه سایه ای نه باد‎
    توخود خود عشقی‎
    خود خود زندگی‎
    توهمه کس منی‎‎
    خیالت چه عاشقانه مرا به میهمانی آغوشت دعوت میکند‎
    ومن چه ناشیانه درمیان روزمرگیها تو را گم میکنم‎
    دیشب درپستویی ازنباید ها عشقم را پنهان کردم ‎
    غافل از این دل عاشق که به چشمان سحرانگیزی مبتلاست
    وهیچ دعایی این طلسم را باطل نمیکند
    هوایت که به سرم می زند‎
    سرد می شوم‎،از تنها بودنم‎
    پر می کشم‎،برای آغوشت‎
    جان می دهم‎،برای یک لحظه لمس دست هایت
    آهنگ انتظار‎،هنوز ترانه ای ست که می شنوم‎
    به سینه‎ می تپد،‎قلبم‎
    هزار بار به امید دوستت دارم های تو‎
    خدا کند ‎بیایی و ‎آرام بگیریم من و دل‎
    شب است و یاد تو مر پر از ترانه می کند
    چه کرده ای که دل تو را چنین بهانه می کند
    با دیدن این تصاویر چه حسی به شما دست میده ؟
    مهربانی تا کی؟
    بگذار سخت باشم و سرد
    باران که بارید چتر بگیرم و چکمه
    خورشید که تابید پنجره ببندم و تاریک
    اشک که آمد دستمالی بردارم و خشک
    او که رفت نیشخندی بزنم و سوت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا