anahita1370
پسندها
2,352

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام عزیزم خوبی؟
    چه عجب شما رو دیدیم
    کجایی دختر نیستی؟
    چه خوش گفت مولای من در عشق بازی با خدا

    که پروردگارا

    من چون تو دارم و تو چون خود نداری
    سر به کدامین خاک گذارم تا تورا بینم معبود من

    ای تمام هستی من

    ای خدای من

    تورا میخواهم با دل پرستش کنم

    ای معبود من

    ای جان جانان من


    تورا بی نهایت دوس دارم
    ز زین فتاده بر زمین ای برادرم

    ز ضربت شوم لعین ای برادرم

    ز کف شده رایت دین ای برادرم

    دو بازویت قطع ز کین ای برادرم
    فتاده در خون در برم ،برادرم

    شکسته از غم تو کمرم،برادرم

    ز مرگ تو خونجگرم ، برادرم

    غمین و زار ومضطرم برادرم
    ما نسل پاکانیم












    در دست عدوانیم





    سر در گریبانیم



    زار و پریشانیم



    ای بی رحم ما بر تو مهمانیم

    از ظلمتت ای حارث ما زار و گریانیم
    تنها نرو، تو را به خدا راه بده عمو
    با خود مرا ببر و به بابا بده عمو
    دلتنگ گریه ام دوباره در آغوش گرم تو
    بر سینه جای تیر مرا جا بده عمو
    ***

    تو مثل بابا بوده ای من هم چو اکبر می شوم
    در غربت و تنهایی ات قاسم و اصغر می شوم
    هل من معینت بی جواب مانده مرا طاقت نماند
    دستان من ارزانی ات، عباس دیگر می شوم
    لشگریان خیره سر، چند نفر به یک نفر؟
    فاطمه گشته خونجگر، چند نفر به یک نفر؟
    خواهر دل شکسته اش همره دختران او
    زند به سینه و به سر ،چند نفر به یک نفر؟
    بین زمین و آسمان جنت و عرش و کهکشان
    پر شده است این خبر، چند نفر به یک نفر؟
    حور و ملک به زمزمه وای غریب فاطمه
    حضرت خضر نوحه گر، چند نفر به یک نفر؟
    آه و فغان مادرش به قلب سنگی شما
    مگر نمیکند اثر، چند نفر به یک نفر؟
    عمو رمق ندارد و همه هجوم می برید
    مرد نبوده اید اگر، چند نفر به یک نفر؟
    سکوت را در زمستان
    در چشمان کودکانی ژنده پوش
    در گذرگاهیی اموختم
    که بلند تر از فریاد و خفته تر از مرگ بود
    سکوت فردا ارامش امروز
    نگاه خواب الود کودکی در میان ازدحام
    برای روزی حلال
    اری صدای سکوت مردی را فردا خواهیم شنید
    که ارامش دیروزش رادر خیابان های شهرم برای کمک به خانواده اش جا گذاشته
    یاسین
    یا علی اکبر حسین

    سوی میدان میروی ای سرو دل ارای من

    رحم نبود یکجوی اندر دل اعدای من

    یک نظر بنما تو بر این چشم خون پالای من

    هجر تو مشکل بود جان میرود ز اعضای من

    ماه فوق الارضیم بنهاده رو بر اوج وصل

    بهر پیکار عدو زن خویش را بر موج وصل

    تا شوی ملحق بیاران باده نوش فوج وصل

    شبه پیغمبر چراغ محفل شبهای من

    ای شبیه مصطفی ای تحفه عهد الست

    ای که زه حجر و فراقت رشته عمرم گسسست

    کشتی طوفانیم اندر میان گل نشست

    زندگی صعب است از بعد توای برنای من

    دیر بنمودی طلوع زود بنمودی غروب

    یوسف کنعانیم در کربلا کردی رسوب

    خانه دل ز اشک چشمانت ینغم در کروب

    گه ز تو گریم گه ز عباس مه سیمای من

    گاه نالم از فراق یاوران مردان راد

    هریکی مقتول کین از ضربت قوم شداد

    فیض عظما شد نصیب هر یک از مهر و داد

    یاسین را ذکر مولا گشته از ایمان من
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا