amir 7334
پسندها
66

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دختره ۴۰۰۰تا دوست تو صفحه فیس بوکش داره که ۳۹۹۰ تاش پسرن..
    ( مدلای مختلف کچل کوتوله چاق لاغر یه وری)
    بعد تو پروفایلش نوشته:
    من ان گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خاری پی شبنم نمیگردم
    …. فکر کنم فقط پی “شبنم” نمیگرده..لامصب
    ﺭﻧﺞ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﻲ ﮐﺸﻴﻢ
    ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﻧﺨﻮﺍﻧﻴﻢ،
    ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﮐﺎﺭﻱ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺷﮑﻴﺒﺎ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ
    ﻃﻌﻢ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﭼﺸﺎﻧﺪ
    ﻭ ﭼﻪ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ﻟﺬﺕ ﺭﺍ “ﺗﻨﻬﺎ” ﺑﺮﺩﻥ
    ﻭ ﭼﻪ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻳﺪﻥ
    ﻭ ﭼﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﺁﺯﺍﺭﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺳﺖ “ﺗﻨﻬﺎ” ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ
    ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮐﻮﻳﺮ ﺍﺳﺖ
    ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭ ﻫﺮ ﻧﺴﻴﻤﻲ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ
    ﻳﺎﺩ “ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ” ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﺪ
    “ﺗﻨﻬﺎ” ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺍﻱ ﺭﻧﺞ ﺁﻭﺭ ﻭ ﻧﻴﻤﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ
    ” ﺗﻨﻬﺎ” ﺑﻮﺩﻥ ، ﺑﻮﺩﻧﻲ ﺑﻪ ﻧﻴﻤﻪ ﺍﺳﺖ
    ﻭ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺍﻡ ﺭﻧﺞ “ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ” ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ
    shaaanam dushi amil,khubi?toli mamnun dusi,bebakhs in luza basga nishtam,biyamam dal hade khundane pm hasht,chun ba gushi an misam.ye donya melsi
    شب خوش معمار نمونه..بابت متنهای زیبا ممنون
    سرنوشتم را به ستاره های چشمان تو چسباندم یادت هست؟ان عصر پاییزی را که روی اینه عکسی از لبخند من و تو به یادگار ماند..اگر از دوست داشتن نگویم..قلبم جریحه دار میشود!‏
    گاهـــﮯ...گاهــــﮯ دلتــ بهانـــﮧ هایــ ﮯمیــ ﮯگـــیرد کــﮧخودتـــ انگشتــ بـــﮧ دهآن مــﮯ مانــﮯ...گاهــﮯ دلتنگـﮯ هآیــﮯ دآر ﮰکــــﮧ فقط بآیــد فریادشآن بزنــﮯ امآ سکوتــ مــ ﮯکنــﮯ ...گاهــﮯ پشیمانــﮯ از کرده و نآکرده اتــ...گاهـﮯ دلت نمــﮯ خواهد دیروز را بــﮧ یاد بیاورﮰ انگیزه ا ﮰبراﮰ فردا ندار ﮰو حال هم کــﮧ...گاهــﮯ فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیرﮮ و گوشــﮧ ا ﮮگوشــﮧ ترین گوشه اﮮ...! کــﮧ مــﮯشناسـﮯ بنشینــ ﮯو"فقط" نگاه کنــﮯ...گاهــﮯ چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ مــ ﮯشود...گاهــﮯ دلگیرﮮ شاید از خودت...و شاید...
    واحه ای در لحظه

    به سراغ من اگر می آیید،
    پشت هیچستانم.
    پشت هیچستان جایی است.
    پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است
    که خبر می آرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک.
    روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
    به سر تپه معراج شقایق رفتند.
    پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
    تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
    زنگ باران به صدا می آید.
    آدم اینجا تنهاست
    و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاریست.
    به سراغ من اگر می آیید،
    نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
    چینی نازک تنهایی من
    عشق مثله پنیر میمونه، زیادش آدمو خنگ میکنه، نرمالش فقط تا یک ساعت آدمو سیر نگه میداره، هیچ کس هم بدونه پنیر نمرده,,,
    وقایع زندگی:
    اگه خوش بگذره, اسمش خاطره ست؛
    اگه پدرت در بیاد و دهنت صاف شه, تجربه ست...
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/373684-معماری-شـاید?p=5036594#post5036594
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا