یک دختره
پسندها
1,437

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام اگه واقعا دوسش دارب برو بهش بگو شايد 1 ثانيه بعد خيلي دير باشه
    جالب است که زیر بـاران بروی ولی خیـس نشوی!سلام. امتحانات تموم شد؟
    چنــــد روزیســت که از دورو بــرم مـی ترســـم
    بیشــتر از همه از پشـت ســرم می ترســـم

    مـن از ایــن درد که در دام توام باکــم نیســـت
    از هوایــی کـه بخواهــم پــپـرم می ترســـم

    دردم از زخــم تبــر نیســت که بر جانــم افـــتاد
    از عــلف ها کـه شــده تا کـــمرم می ترســم

    دوش مـی گــفت که فـردا بدهــم کــام تــــو را
    بعــد از آن کـام چــه آید به ســرم می ترسـم

    رسم شهر است که عاشق نشود هیچ کسی
    دردم عشـق اسـت ولی از دگران می ترســم

    غربـت و بی کســی و در به دری آســان است
    از همــانی که نیامــد به ســــرم می ترســـم


    در زیر این آسمان می بینم که عین القضاة در سمت راستم و ابوالعلا در سمت چپم ایستاده اندو ما سه تن ، بی آن که با هم باشیم ،با هم تنهاییم .و زمان ، ما سه هم زبان را نیز در یک حصار قرنی جدا زندانی کرده است !(دکتر علی شریعتی)
    من جنوبی زاده ام. همــکار تو
    شور شعـــرم باز. در گفتــار تو

    خوانده ام افسانه ای.از وسعت
    خــاطــرات کهنـــه و اشعا ر تــو

    در سکـوت این همه آشفـتگی
    ســر بکوبم کـاش بر دیـــوار تو


    سیدمحمدرضا هاشمی زاده
    دنیا را بد ساختند کسی را که دوست داری دوستت ندارد کسی که دوستت دارد تو دوستش نداری اما کسی که دوستش داری و او هم دوستت دارد به رسم و آیین زندگی به هم نمی رسندو این رنج است زندگی یعنی این

    * دکتر علی شریعتی*
    رد می شوم از مسیر غربال خودت

    تقسیم کنی اگر به منوال ِ خودت

    میترسم از اینکه سهم شیطان بشوم

    من را بگذار جزء اموال ِ خودت
    زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع ، در ذهن بجز تو آفریدن ممنوع

    غیر از تو ورود دیگران در قلبم ، عمرا ، ابدا ، هیچ ، اکیدا ، ممنوع!
    واقعا خدا هست و همه جيز را ميبينه خوشحالم كه زندگيت رويت بهتري گرفته
    سلام خوبي دوست عزيز منم ناخواسته وبلاگت را خوندم دوستم الان بغض گلوم را گرفته و چشمام پر از اشك شده خيلي خيلي خوشحال شدم كه نوراني چشمت باز گشته پس دروغ كه نيست ميگن شفاعت حسين...
    شبها که طلوع می کند خورشید

    به خستگی ها سپاس می گویم

    بی شمارش دقیقه ها

    در تردد رویا شناور می مانم

    تا دیری دیگر

    تا غروب خورشید در صبح

    شب هاکه می گشاید راز

    از پس پشت خاطره ها

    چیزی نو زاده می شود هر دم

    به آغازیدن ها سپاس می گویم

    شب ها حس می کنم هستم

    و در لا به لای وجودم

    حس می کنم که هنوز هستی

    در سکوتی نه چندان دلچسب

    با نگاهی نه چندان بی درد

    به خاطر بودنت سپاس می گویم!
    آمدم تا که تو را مست و گرفتار کنم


    آن دل غمزده را محرم اسرار کنم


    آمدم تا که سلامی به تو ای نور کنم


    غم و محنت همه را از دل تو دور کنم



    گر چه دیر آمده ام لیک همان هم زود است


    بودنم در بر دلبر همه دم پر سود است
    می دانی
    یک وقت هایی باید
    روی یک تکه کاغذ بنویسی
    تـعطیــل است
    و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
    باید به خودت استراحت بدهی
    دراز بکشی
    دست هایت را زیر سرت بگذاری
    به آسمان خیره شوی
    و بی خیال ســوت بزنی
    در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
    پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
    آن وقت با خودت بگویـی
    بگذار منتـظـر بمانند !!!

    حسین پناهی
    در خلوت کوچه هایم

    باد می آید

    اینجا من هستم ؛

    دلم تنگ نیست….

    تنها منتظر بارانم

    تا قطره هایش بهانه ایی باشند

    برای نم ناک بودن لحظه هایم

    و اثباتی

    بر بی گناهی چشمانم!
    رفتم و در پيچ و تاب جاده نا پيدا شدم
    كاش ميشد تا بگويم بي جهت رسوا شدم

    باهمه رنج وغم وافسوس و درد واشك و آه
    ديگر آن من من نبودم آه چه بي پروا شدم

    روشني بخش نگاهم شمع فانوس تو بود
    آن هم از كف رفت ومن چون ظلمت شب ها شدم

    درميان جمع ياران بودم و ليك اي دريغ
    زير باران غمت بي همدم و تنها شدم
    گوشه پنجره را باز کنید
    باد باید بوزد
    ابر باید برود
    ذهن باید نفسی تازه کند.

    عشق هر بار که سر می‌زند از جان تو
    معنای جدیدی دارد
    روح تو در کمد خاطره خواهد پوسید
    گردش خون تو ـ یادت باشد ـ
    که به اکسیژن این ثانیه‌ها مدیون است
    سهم هر روز تو
    با گردش تقویم ورق خواهد خورد
    با کسی هرگز در کافه دیروز قراری نگذار
    چترها خاطره‌اند
    خیس باران شدن احساس لطیفی دارد.

    سفری بی چمدان باید رفت.
    بانوی آفتاب!



    لختی شتاب کن



    گویی ، ستاره ی مایوس عمر من



    از این مدار بیهده گشتن



    خواهد کشید دست.





    لختی شتاب کن.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا