گاهی اوقات
به دور خودت پیله ای می تنی
تا روزی پروانه شوی
و پر بزنی و پر بزنی و پر..............
اما
پیله ات بیش تر وبیش تر جان میگیرد
تا جایی که کلافی می شود پر لایه پر پیچ و خم
و
سردرگم در پیله حیران و خسته
فریاد میزنی
صدایت از لایه های پر پیچ و خم رد نمی شود
و
از خودت میپرسی
من که می خواستم پروانه شوم
چه شد که این شد
