اره ابجی یه دختری بود درست مثل یاسین ولی وقتی فهمید که من این جوری نیستم خودشو معرفی کرد گفت یاسینم . ابجی این یاسین من و امتحان کرده میدونه اهل این برنامه هانیستم خودش دلش می خواد. یاسین باور کن بخوایی بری اسمون و به داداش نگی خیلی بد جنس میشی. منم ببر اسمون
بازاین خوبه.امروزفهمیدم یکی ازمسئولین دانشگاه حتی استخدام رسمی هم نیس ولی داره کارمیکنه...فکرکنین...
باید کارکنه و اگه خلاف روالی باشه که مثلا بالادست میخواد اخراج!خیلی زوره خب...
نه اجی خبری نیست این اقا پسر خودش فیلش یا د هندستون کرده میاد اینجا میگه تا براش استین بالا بزنن .من هروقت بخوام اقدام کنم به اجی ها می گم . یاسین همه فن حریفه
بابا ضد ضربه کوجا بوده دو سه روز پیش بود فک کنم دشاتم رو ساختمونم کار میکردم جو گرفتته بود منو رفتم رو قوطی نشسم قوطیی که بیرون کار ساختمون بود جوش بدم اقا چشت روز بد نبینه پامون سر میخوره رو قوطی که نشسته بودیم پشت رو میشیم اگه به حر حالتی پامو قفل نمیکردم از سقف چهارم با مغز میرفتم تو اجر سفال
اما من نترسیدم
اما اینقد دلم سوخت از ریاد مادرم که زیر ساختمون اینو پدرمو شوهر خالم داشتن میحرفیدن کنار بقیه
نه بعید می دونم چیزیت شه یاسین شما زد ضربه ای . رفتی به اسمون نزدیکتر شدی خدارو صدا زدی از ما یادت نره زیادم به زمین زل نزن از اون بالا نهایتش باز میایی پایین تا می تونی زل بزن به اسمون که خیلی خوبه خیلی...
منظورم این بود کنارتون نشسته بود..:دی
امین اومد کنارم...اینقده معصوم نشسته بودکه..
میگفت عمه واسم نی نی بذار...
وقت خوابش بود نمیشد....دیگه هدایتش کردم بخوابه:دی
عاشق معصومیت بچه هام...نگاهشون...رفتارشون...