م
پسندها
412

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • جعفر!
    جات خالی...امروز هم تو اتوبوس یه خوابِ خوش نداشتم! یه دختری که عقب افتادگی ذهنی داشت کنارم نشسته بود!! اوضاعی داشتم باهاشا!!
    هر جمله رو حداقل 5بار تکرار می کرد و هر5 دقیقه یکبار حافظه ش پاک می شد و حالا بیا از اول به خاطراتش گوش کن!!! مُردم...

    نمونه ای از دیالوگهای من و اوشان:
    اوشان: ساعت چنده؟!
    بنده:4!
    اوشان:ساعت چنده؟!
    بنده:4!
    اوشان: ساعت چنده؟!؟!؟!
    بنده::eek: 4...4...4!!!!
    ..................داستان ادامه دارد.............اوشان: ساعت چنده؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!! بنده:4 و 10 دقیقه!!!:wallbash:
    اوشان:یعنی ساعت از 3 گذشته؟!
    بنده: بله!
    اوشان: از 3 و ربع هم گذشته؟!
    بنده:بله عزیزم!
    اوشان: یعنی از 3 و نیم هم گذشته؟؟!!
    بنده: بله!! گذشته...به خدا گذشته! به پیر به پیغمبر گذشته!!
    ---------------------------
    خدا منو مرگ بده اگه ذره ای بزرگنمایی کرده باشم!:D تازه این یه تیکه ش بود...دوست شد باهام و دیگه نشد جمعش کنم! کل اتوبوس ساکت بودن و به دیالوگ های ما گوش می سپردند! یه چیزایی هم می پرسید!!:surprised:
    :biggrin:

    خوشمان آمد...! البته برگشتا! ولی خب نه به خواب...به موت!! فاتحة مع الصلوات!! فاتحه شو بخون که ثواب هم داره!
    بوی کافور عطر یاس: فیلمای فرمان آرا رو که چه عرض کنم...!!خودشه و فیلماش!

    جایی برای زندگی: ندیدم...شنیدم خوبه!

    شب یلدا::D
    چارشنبه سوری: تو که دیدی!! دوباره؟! می ارزه!
    آبی:لبخنده یا جیرانی؟! ندیدم...
    طهران تهران: بدک نیست...
    عشق+2::D
    چی میشد این دانشگاه لعنتی یه هفته به خاطر اوضاع من عزای عمومی اعلام می کرد؟! رو به قبله ام...همه جام درد می کنه...می خوام خودمو بزنم!!! به زور دوا گلی زنده ام.:cry:
    آره بابا! دیشب این فیلم"تکیه بر باد" رو دیده بود...حالا با خودش فکر کرده گفته ناشکری نکنم و این حرفا! وگرنه عذر خواهی و مشهد کجا بود؟! عمراً این مامان منو بره مشهد! وسط درسا؟! عمری!:D
    بدخیم باشه که کارم دراومده...این مادر گرام ما تا منو با سیم بوکسل پاپیون نکنه به پنجره فولاد دست بردار نیست که!خرج مرج نمی خواد بکنه...یه راست میبره امام رضا دیگه!:biggrin:
    آخه زد منو تو خیابون ترکوند! رفتم مطب دکتر هی منتظر نشستم که جواب سونو رو بیاره، دیر کرد دکتره هم به زور منو برد سونو! حالا اومده هی میگه :دختر کم عقل من...دختر کم عقل من! بلند بلند! ملتی که از کنارمون رد می شدن فکر میکرن همین الان منو با یکی دیده و دستگیر کرده!
    بعدشم گیر داد که چرا تند راه میری؟! چرا دستتو انقدر وول میدی؟! بگیر بغل چادرتو....!(قاطی!!!)
    بعد اومدیم خونه...نشست گریه کرد و معذرت خواست و میخوام از اداره جا بگیرم تو رو ببرم مشهد و...!:biggrin:
    :biggrin:
    خواهش می کنم...اوضاعی داشتیما دیشب!! مامانم بد قاطی کرده بود...دقیقاً :eek: بودم! الان خوب شده!
    بی خیال...دنیا دو روزه...این نصایح مادرانه رو به گوش جان بسپار!! کجا رفته بودی حالا؟! بلا!:D
    کاش میشد نیام!! به خدا کولی بازیم بلد نیستم...وگرنه این مریضی رو بهونه میکردم و می پیچوندم!
    قاطی دارینو خوب اومدی...به خدا داریم...داریم!!

    حالا اینارو ول کن...بیا برو تاپیک ختم قرآن واسم بزن...تو چه دوستی هستی؟!:biggrin:
    ثنا میگه چی شد؟!
    میگم: هیچی...توده دارم دوتا!!
    میگه: خوش به حالت می میری راحت میشی!!!!(به خدای احد و واحد همینو گفتا!!):biggrin:

    اگه نمی گفت به این که خواهر خودمه شک می کردم!:eek:
    شما عکساتون آماده س؟! من دارم جون می کنم یه عکس درست وحسابی اینجا پیدا کنم...نیست که نیست...آخه یکی نیست بگه: شما چرا با این توده تون؟؟!!:D
    چه میدونم...خواستِ خدا!!! خوبه اهل کالباش و سوسیس هم نیستم! اولش حالم بد شد...بعد مامانم امید داد که خوب میشی و این حرفا دیگه خیالم راحت(!) شد!!
    چیزی نیست...ایشالا با دارو درست میشه!
    محیا هم عفونت گرفته بدجور...نمیاد فردا! ماکتمونم رو هواست...اوضاعی گیر کردیما!:D
    کیست!! اونم عظیم! فکر کنم برش دارم وزنم نصف بشه! گفت کیست چپت که دیگه واقعاً بزرگه!!:surprised:
    :eek:..................:biggrin:!! فکر کن....!!
    نه الان دارم کارای نراقی رو میکنم...مهشید بیا ببینیم قرارشون کی هست بریم از دور نظاره کنیم!!:biggrin:
    راستی 2تا توده ی زیبارو(!) دارم تو شیکم مبارک اندازه ی کله ی جنابعالی!!! 10در15!! به خدا...اندازه ی عکسایی که رازقی میگفت! دعا کن عمل ممل نخواد که جونشو ندارم...
    نیستی ولی دلم میخواد الان بگم...بیا خدایی 3 شنبه ی بعد بریم! حتماً! صبح میریم و زود میایم. شلوغیِ 5شنبه رو دوس ندارم!! اومدی بگو بریم یا نه.:gol:
    یعنی خواستگارم خواستگارای قدیم!!!!! آدم میخواد دست بندازه این دهن منو جر بده!!! انقدر واسش آرزوی خوشبختی کردم که دست از سرم برداره...گفتم: ایشالا یه دختر مذهبی خوشگل گیرت بیاد و از این حرفا!!
    یعنی واسه پسر داییِ ترشیدم هم انقدر دعا نکرده بودم!!:biggrin:
    به خدا اصلاً تو فضاست بشر...

    میگم بابام تا دکتری نگیرم منو شوهر نمیده!!

    میگه: هم رشته ای هستیم...من کمکت می کنم دکتری بگیری!!!!!! فکر کن...تازه بهم میگه بیا بهت 3DMAXدرس بدم(استراتژی رو باش) منم گفتم : بلدم...خودم به بقیه درس میدم!!!
    میدونی یارو خواستگاره چی میگه؟! میگه: من ارداه کنم 100 تا دختر میخوان با من باشن!! چون هیچی کم ندارم! ولی تورو دوست دارم و نمیخوام به گناه بیفتم...بیا ازدواج کنیم!!! من خوشبختت می کنم!!:biggrin:
    خدارو شکر...منم مریضم اصلاً یه وضی...نمیدونم چه مرگمه!!اوضاعی دارما...باید برم دکتر...دو دقیقه نمی تونم بشینم زمین!!
    من چرا ببخشم؟! تو ببخش...من فوضولی کردم...شرمنده به خدا قصدم این بود که بگم اون بنده خدا منظورش حسودی نبوده همین...بیا پاچه ی منو بگیر...نوش جونت...الان پاچه ی منو نگیری پاچه ی کی رو بگیری آخه!! دوست به درد این وقتا میخوره دیگه...چطور تو خزعبلات منو گوش می کنی پس؟؟!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا