م

مه شید یزدانی

عضو جدید 31
عضویت
ارسال ها
317
پسندها
412
امتیاز
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • .:ارمیا:.
    :surprised:چرا پاک کردی؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ناراحت شدی از دستم...اه عجب غلطی کردم!!
    م
    باز هم آفتاب غروب کرد و شب اومدبه جون خسته‌ام باز همتب اومدباز هم از لاله خونین قلبمخدایا بانگ یارب، یارب اومدشب اومد،باز شب اومد، باز شب اومدبه جون خسته‌ام باز هم تب اومدهوا تاره چراغهم سوت و کورهتنم داره می‌سوزه مثل کورهخدایا یار من کی برمیگردهآخهاین از خداوندی به دورههوا تاره چراغ هم سوت و کورهتنم داره می‌سوزهمثل کورهخدایا یار من کی برمیگردهآخه این از خداوندی به دورهچهکجدار و مریضی دارم امشبچه درد ناله‌خیزی دارم امشبخدایا این حبیبه یاطبیبهچه مهمون عزیزی دارم امشبخدایا این حبیبه یا طبیبهچه مهمونعزیزی دارم امشبباز هم آفتاب غروب کرد و شب اومدبه جون خسته‌ام باز همتب اومدبازم از لاله خونین قلبمخدایا بانگ یارب یارب اومدشب اومد، بازشب اومد، باز شب اومدبه جون خسته‌ام باز هم تباومد
    .:ارمیا:.
    ببین...من حاضرم با ماهیتابه یزنم تو دهنم که دندونام بریزه ته حلقم ولی تو این آشغالِ بوگندورو ولش کنی...هم گناهه هم وقت تلف کنی...چی داره آخه این مرتیکه ی سه نقطه؟؟!!
    .:ارمیا:.
    باشه بیا غر غر...

    نماز می خونم رکعت 3و 4 گیر می کنم...خدایا 3؟! خدایا4؟! حضور قلب منو باش...بعد بچه ها اینجا قرار نماز شب می ذارن...

    حالم به هم می خوره از خودم...به خدا من آدم نیستم...به قول ارمیا: خدا منو مسخره کرده!! باورت میشه خجالت می کشم دعا کنم؟! دعا!! دعا به این سادگی...از خدا هم خجالت می کشم...
    .:ارمیا:.
    مهشید دوباره قاطی کردم...حالم خرابه...خدایا...یکی منو ببره بهشت زهرا...لعنت به من! لعنت... لعنت...
    .:ارمیا:.
    نازی کلاً در این زمینه ها با هیچ کس شوخی نداره...من نمیدونم این بشر چجوری تو دوران کنکور نمرده!! استرس داره همش...منم که خودِ ماهی، خونسرد...خونسرد...برعکس نازی!!
    .:ارمیا:.
    این پیغامای غیر درسی رو پاک کن...ملت برنامه های زندگیمونو حفظ شدن!
    .:ارمیا:.
    بابا این یارو رو بنداز دور!! ارباب حلقه ها!! نذار بخره ها...ضایس!
    .:ارمیا:.
    بله!! انشاء الله به بالای 19 فکر کن...ترم پیش مامانم تهدید کرده بود زیر19 بشم شوهرم میده!!:biggrin: دیدی که چقدر کارساز بود!!! ولی این ترم شوخی نداره...خدایی می خونم که تهدیدشو عملی نکنه!!:biggrin:
    .:ارمیا:.
    آره دیگه قضیه ی اون دفعه نشه!! برم خونه بابام بگه: حرم خوش گذشت؟! شمام از سران اجلاس بودین؟؟!! یعنی سوختما...این مامانا رو خدا واسه ما نگه داره، 2ساعت می گفت برو من به بابا نمی گم...حالا این نتیجه! البته بابام فهمید مریم باهام بوده دیگه به همین تیکه اکتفا کرد!!
    .:ارمیا:.
    این هفته قراره برم عکاسی با محیا...نرم کشته شدم!! بیا و خانومی کن هفته ی بعد رو بپذیر!! خوبه؟! بریم از صبح به همه ی داداشا سر بزنیم.
    .:ارمیا:.
    به لقاء الله پیوستی خواهر؟؟!! فکراتو بکن فردا جواب بده وگرنه دیگه نه من نه تو!!!:surprised:.....:D
    .:ارمیا:.
    همچین می گی بویی نبردم انگار....اه!! از این حرفا نزن دیگه...تو باهام نبودی که من عمراً تنها نمی رفتم اون طرفا!! عجب تابستونی بود این تابستون...خیلی صفا کردم با این تفریحات فوق سالممون!! دیگه 5شنبه هام خالیه و...هفته ی بعد بریم شهید هاشمی؟! خانواده شم شاید دیدیم.
    .:ارمیا:.
    جفت پیغامات در حلقم!! اون دومی که اصلاً گیر کرد تو حلقم!!!!! از کجا میاری این حرفارو؟!:eek:

    بعدشم خیلی از دست تو و نازی ناراحتم. آخه باشگاه جای دعوا کردنه؟؟!! میومدین تو یونی، خودم واستون یه آتلیه خالی جور می کردم واسه مسابقات "گیس و گیس کشی" !! حالا نکش، کی بکش...آی می خندیدیم!! به برنده هم با بودجه ی شخصی یک دستگاه کلاه گیس مرغوب اعطا می کردم!!:D
    .:ارمیا:.
    نهایت خلاف ما این بود که یواشکی رفتیم بهشت و بابامون پدرمونو در آورد!! عرضه ی خلافم نداریم...!! اگه شد 3شنبه بریم؟!
    .:ارمیا:.
    ردبولی بود واسه خودش...!!!:D(البته ما که نخوردیم ولی دیدیم دست مردم!! ما همون ساندیس خوری هستیم که بودیم!!)
    .:ارمیا:.
    اولاً::eek:

    ثانیاً:یه چُرت تو اتوبوس خوابیدم...اومد به خوابم...آقا رو میگم...گفت: ندا! گفتم: جانم؟! گفت: بیا!! گفتم: آقا بذار دستتونو ببوسم!!!! گفت: شوخی کردم، می خواستم از خواب بپری...رسیدی ایستگاه!!

    این مهملات رو پاک کن!
    .:ارمیا:.
    برو بهش تبریک بگو...یادت نره! من هنوز نفهمیدم از چه چشمانت نعلبکی شده است!!:surprised:
    .:ارمیا:.
    حالا تو چته؟؟؟؟!!!:eek: با توجه به فعالیتاش انتخاب کردن دیگه...!
    من میرم آرام جان گوش بدم و بعد ادامه ی فریضه ی دوست داشتنیه قیر به سر مالی!! فعلاً خواهر...
    .:ارمیا:.
    حالا که من دارم جون میدم ملت پروفمو کردن کربلا...خدایا بسه!! فهمیدم...:D:gol:

    ببخشید...ببخشید...ببخشید...جبران می کنم مهشید حتی با شیک شکلات!!
    .:ارمیا:.
    من یه...م!!

    جای خالی رو با هرچی میخوای پر کن...می گم نکنه واقعاً یه گناه خفنی کردم و یادم نمیاد؟؟!!
    دعا کن خدا هرچی هست ببخشه...

    تو سنگی، پس من قلوه سنگم دیگه!!!! :Dمیخندیم...حتی الکی!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا