این خوابو گفتم واست؟!
خواب دیدم با شهید آوینی و بر و بچه ها رفتیم نمایشگاه کتاب. شهید آوینی میگه تاپیکت خیلی خوبه، در انتخاب عکس دقت کن!!!!!! بعد می گه برو فلان کتابو بخر و من پول ندارم...میرم از عابر بگیرم که توسط یک کارگر زحمت کش و آدمکش شهرداری به شهادت می رسم!!!!
مهشید اینجارو داشته باش: می خواست منو بکشه...کاتر درآوردم هی می زدم به حلقومش، دریغ از یه قطره خون که از این بشر در آد!!!! آخرشم کاترم شکست!!
یارو آرنولد شوارتزینگر بود یا کارگر شهرداری؟!!
آآآآآیییی مردم از خنده!! الان ثنا تو خواب هذیون گفت...فکر کنم یه چیزی بار من کرد!!!