از ناراحتی بقیه ناراحت میشم
گاهی یا به ندرت.. اما نه ابنکه با هر موضوعی برگردی به گذشته!!
اول اینو به خودم میگم بعد به تو..
نمیشه گذشته رو تغییر داد.فقط میشه ازش عبرت گرفت
ای بابا.. کاش نمیذاشتم.نمیدونستم دلت پره.
اصن جمله هایی که مخاطب داره رو حذف کن.بقیه شو بخون..
مثلا همون سه جمله ی آخر...
آرامش آخر شب... برای همین خیلی شبا دلم نمیاد بخابم
یا لحظه ی بیدار شدن از خاب بدد..
دقیقا امروز صب این اتفاق برام افتاد
خیلی لذت بخشه وقتی..
از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و او با لبخند و حوصله جوابت رامیدهد
وقتی مهمونات دستور غذایی رو ازت میپرسن
وقتی هدیه ات را باز میکند و چشم...هایش از خوشحالی برق میزند
از خیابان که رد میشوی راننده ای که حق تقدم با اوست برایت میایستد و با خوشرویی اشاره میکند که رد شوی
وقتی کسی را میخندانی
وقت حرف زدن کلمه ای را گم میکنی و او زود حدسش میزند
عجله داری که از چهار راه رد شوی و چراغ سبز میماند
مسیرت با مسیر بعدی تاکسی یکی است
وقتی تو رو میرسونه و تا داخل خونه نشدی راه نمی افته
نسیم خنک تو تابستون
لحظه بیدار شدن از خوابی بد
پیچ آخر جاده و سوسوی چراغ های شهر
وقتی اخم کرده اما نمیتواند جلوی خنده اش را بگیرد
وقتی به جای خداحافظی میگوید....میبینمت
وقتی کسی یادش میماند که از چه چیزهایی خوشت میاید
هوای توی گل فروشی
کودکی در آغوش دیگری است اما دستانش را دراز میکند تا تو بغلش کنی
وقتی سر امتحان یهو جواب یک سوال یادت بیاد
آخر شب که همه خوابند،آرامش و سکوت