محمدسرلک
پسندها
168

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی "غلط کردم" هم بزارن
    سلامتی مادرای قدیم که وقتی لنگه کفش پرت می کردن طرفمون ،صاف میومد می خورد تو سرمون!!!!!!
    فتم از عابر بانک پول بگیرم
    میگه در حال حاضر دستگاه قادر به جواب گویی نمی باشد
    بعد مینویسه :آیا درخواست ذیگری دارید؟
    اره یه 4 تا جک بگو بخندیم!!!!!!!!
    رسم زمونه...........

    رفتم کنارش نشستم گفتم برا چی نمیری گلاتو بفروشی

    گفت: بفروشم که چی؟ تا دیروز می فروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر

    دیشب حالش بد شد و مرد...تو می خواستی گل بخری؟

    گفتم بخرم که چی؟ تا دیروز می خریدم برای عشقم

    امروز فهمیدم باید فراموشش کنم

    اشکاشو که پاک کرد یه گل بهم داد

    با مردونگی گفت: بگیر باید از نو شروع کرد...تو بدون عشقت من بدون خواهرم

    بحث ایرانی و غیر ایرانی نیس.......کلن زمونه زمونه ی بدی شده

    عالی بود مرسی............خیلی خیلی خوشمان امد:victory:
    اره خداروشکر همیشه شاد و موفق باشید:)خیلی ممنون
    من عادت ندارم دوستامو فراموش کنم :smile:ولی وقتی اونا منو فراموش کنن و منو یادشون بره به راحتی از لیست دوستام حذف میشن:D

    سلامتی مثل همیشه میگذره....شما چه خبر؟؟خوبین؟؟خوشین؟ممنون بابت عکس
    اخه مردم تا این حفظیاش تموم شد:w04:
    نه با خودم نجات غریق برده بودم ،حواسش بهم بود:biggrin:
    ممنونم شما خوبی؟
    امتحان کامپیوتر داشتم:w04:
    شیرجه زده بودم تو کتاب جزوه ها:biggrin::biggrin::biggrin:
    اس ام اس یک پسر ایرانی: عزیزم ، خوبی ؟! دلم واست تنگ شده همش دارم به تو فک میکنم گفتم یه اس بهت بدم ببینم در چه حالی!
    Send to»»» سپیده ، روشنک ، آناهیتا ، سمانه ، آتنا ، مریم , بتول !
    دنباله نگاه خسته ام را بگیر
    به اسمان که رسیدی مرا هم صدا کن
    من و بالهای خیس کهنه ام را
    ببر آسمان و همان جا رها کن
    و من پرواز را خواهم آموخت
    تو تا می توانی برایم دعا کن
    من این قصه را تا ابد می نویسم
    مرا راهی عالم قصه ها کن
    بیا این دل سرکش و در به در را
    از این لحظه های زمینی جدا کن
    من تازه پرواز دل خسته را هم
    به راه ورسوم سفر آشنا کن
    به خاطر سپار عهد دیرینه ات را
    به آسمان که رسیدی مرا هم صدا کن ...
    من به تو خندیدم

    چون که می دانستم

    تو به چه دلهره از با غچه ی همسایه سیب را دزدیدی

    پدرم از پی تو تند دوید

    و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

    پدر پیر من است

    من به تو خندیدم

    تا که با خنده ی تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

    بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

    سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

    دل من گفت برو

    چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را

    و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من ارام ارام

    حیرت بغض تو تکرار کنان

    می دهد ازارم

    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

    که چه می شد اگر باغچه ی خانه ما سیب نداشت
    موشی دمه در خانه صاحب مزرعه تله موش دید به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد

    همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد

    ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید

    از مرغ برایش سوپ درست کردند

    گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند

    و گاو را برای ترحیم کشتند

    و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد

    و به مشکلی که به دیگران ربطی نداشت فکر می کرد

    میسی:w12:

    منم کشک بادمجون دوس دارم.......کلن بادمجون خیلی خیلی دوس دارم:D

    خاهش

    اری خودمان هم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتیم:w05:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا