گاهی عجیب دلم می خواد بنویسم...
گاهی عجیب دلم گریه می خواد ... با یه شونه ی محکم که اشکام بدون ترس خیسش کنه...
این روزا فقط صدای سیاوش آرومم می کنه...
"اشکای یخیمو پاک کن ... درای قلبتو وا کن ... صدای قلبمو بشنو .. من چه کردم با دل تو .... کاش توی لحظه ی آخر عشقو تو نگام می خوندی..... "
" بارونو دوست دارم هنوز ... چون تو رو یادم میاره ... "
"تو که بارونو ندیدی .... گل ابرا رو نچیدی ... گله از خیسیه جاده های غربت می کنی ... "
" وقتی که دلتنگ می شم و همراه تنهایی می رم.... داغ دلم تازه می شه "
"من به یاد عطر بارون زده ی گلای پونه ... می کشیدم پای خستم و تو جاده ... به هوای بوی خونه "
"تو باروون که رفتی ... شبم زیر و رو شد ... یه بغض شکسته رفیق گلو شد ..."
" چشمای منتظر به پیچ جاده .. دلهره های دل پاک و ساده ... پنجره ی باز و غروب پاییز .. نم نم باروون توی خیابون خیس ... یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه .... سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه .... غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده ... برام یه یادگاریه جز اوون چیزی نمونده "
....