صدای سکوت
پسندها
4,256

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام فدای تو دوست بامعرفتم
    من امروز عالی ام تو چطوری؟
    دلم تنگ است
    مثل لباس سال‌های دبستانم
    مثل سال‌های مأموریت‌های طولانیِ پدر
    که نمی‌فهمیدم
    وقتی می‌گویند کسی دورَست
    ...
    یعنی چقدر دورَست
    وقتی نمی‌رسی
    شاید پایت را
    جایی جا گذاشته‌ای،
    وقتی نمی‌شود گذشت
    باید دوست داشت
    منی که مایه ننگم به حد رسوایی
    چگونه از تو بخواهم به دیدنم آیی

    چو خویش یار تو دیدم چه نیک فهمیدم
    عزیز فاطمه مهدی چقدر تنهایی
    ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی

    وصف جمال آن بت نامهربان بگوی


    بگذار مشک و بوی سر زلف او بیار

    یاد شکر مکن سخنی زان دهان بگوی


    بستم به عشق موی میانش کمر چو مور

    گر وقت بینی این سخن اندر میان بگوی


    با بلبلان سوخته بال ضمیر من

    پیغام آن دو طوطی شکرفشان بگوی


    دانم که باز بر سر کویش گذر کنی

    گر بشنود حدیث منش در نهان بگوی


    کای دل ربوده از بر من حکم از آن توست

    گر نیز گوییم به مثل ترک جان بگوی


    هر لحظه راز دل جهدم بر سر زبان

    دل می‌تپد که عمر بشد وارهان بگوی


    سر دل از زبان نشود هرگز آشکار

    گر دل موافقت نکند کای زبان بگوی


    ای باد صبح دشمن سعدی مراد یافت

    نزدیک دوستان وی این داستان بگوی
    تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
    ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
    آن باد که آغشته به بوی نفس توست
    از کوچه ما کاش گذر داشته باشد
    خو من یه بار پستم 20 خطم نمیشد انقدر ازم ایراد گرفتن که پشیمون شدم از کارم ولی هر بار میام دیگرانم مثل من و یا بدتر از من پست میذارن هیشکی هیچی نمیگه:w00: اونم اولش گفتم که بتونم بقیشم بگم تو دلم نمونه :D
    سلام عزیزم خوبی خانوم؟

    ببخشید واقعا سرم شلوغ بود ولی بهت اس ام اس که میدم حداقل عزیزم

    موفق باشی گلم
    دلم مي خواست؛ اهل زور و زر، ناگاه
    ز هر سو راه مردم را نمي بستند و زنجير خدا را برنمي چيدند
    دلم مي خواست دنيا خانه مهر و محبت بود
    دلم مي خواست مردم، در همه احوال با هم آشتي بودند
    طمع در مال يكديگر نمي كردند
    كمر بر قتل يكديگر نمي بستند
    مراد خويش را در نامرادي هاي يكديگر نمي جستند،
    ازين خون ريختن ها، فتنه ها، پرهيز مي كردند
    چو كفتاران خون آشام، كمتر چنگ و دندان تيز مي كردند!
    چه شيرين است وقتي سينه ها از مهر آكنده است
    چه شيرين است وقتي آفتاب دوستي، در آسمان دهر تابنده است
    چه شيرين است وقتي زندگي خالي ز نيرنگ است
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا