صبا68
پسندها
2,221

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • این روزها ساکت که بمانی…
    می رود به حساب جواب نداشتنت
    عمرا اگر بفهمند داری جان میکنی
    تا احترامشان را نگه داری …
    عکس هایی از دنیای زیبای کودکان!!
    عکس های دیدنی از شکار لحظه ها
    اي روتو برم.....باشه هر وفت ديدي چراغم روشنه ميحرفيم....يا من ديدم گيرت ميندازم....:دي
    صبا من ميخاستم برم...
    چيز كن....برام بنويس...كه كي هست و قضيه چيه....فردا ميام....ميخونم جواب ميدم...باشه ابجيه گلم؟؟؟

    ببخش تورا خدا...مجبورم برم وگر نه ميموندم...
    فردا پيام خصوصيتو ميخونم...
    شبت ب خير
    بر عكسه همه ميزني تو اين مورد صبا....خوب شده حالا افتادي جنوب....:دي
    تو اردبيل بودي بارون دقت ميداد.....:biggrin:
    بر ميگرده...گاهي جدايي هم لازمه تا ارزشه ادما بيشتر بشه....

    كي ناراحتت كرده صبايي؟؟
    از بارون بدت مياد؟؟؟چرا؟؟
    چه عجب يكي ديدم از بارون بدش بياد...:دي

    دوستت هم كه رفته سفر...ايشالا به لامتي بر ميگرده غصشو نخور....

    ناراحتت كرده هم...نميدونم چي بگم....
    آره ديگه...اينجورا كه تو ميگي و نشون ميدي....تو وضعت بهتره و من دپرسم....يه كم نصيحت لازمم...:دي

    اخي.....پس شارژه شارژي.....خوبه خوبه
    خوبه خوبه.....اينجوري بهتره.....اساسي خيالمو راحت كردي...
    اينجورا كه ميگي يه خورده تو منو نصيحت كن...تو از من سره حالتري....
    :biggrin:
    اهان....
    تاپيكا كه اره...واسه ما قديميا هم بي مزه شده هم تكراري....
    اما بعضي وقتا بايد خودتو بزني به اون راه....تا بخندي....
    و گر نه چي؟؟؟....دلت ميپوسه....:D
    عجب....
    تو بد به دلت راه نده ها.....هر زمين لرزه اي يه پس لرزه اي هم داره....درس ميشه ايشالا.....تو بخند...
    تو باشگاه هم قديما تو تاپيكا ميديدم ميخندي...جديدا كم شدي....
    اي بد نيست صبا جان....ما هم ميگذرونيم...خوب...بد....مجبوريم بگذرونيم....:دي

    اون يكي حالت خوبه ديگه؟؟موردي نيس كه؟؟
    ميدوني كه كدوم حالو ميگم؟؟
    من خوبم صبا جون....تو خوبي؟؟؟
    خيلي وقته باهات حرف نزدما.....
    اوضا رو به راه؟؟؟
    قیافه ی من به آدم شوخ میخوره واقعا؟:cool:......................:D
    خوشحالم که زندگیت خوبه;)
    درخت را که قطع کردند

    به جایش ایستادم در کوچه

    آب را از ریشه‌هایش گرفتم

    کشیدم بالا تا نوک فکرهایم

    نوک برگ‌هایی سبز

    که روی دست‌هایم ساخته‌ام
    برای کلاغی که در ضمیر ناخودآگاه است

    نمرده است

    در حافظه‌ی فراموش شده‌ی کوچه

    غارغار می‌کند

    برای درختی که انسان است

    می‌اندیشد به کوچه و آدم‌هایش

    -صمد تیمورلو
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا