مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد و دو کیسه بزرگ همراه خود دارد...
مامور مرزی می پرسد : در کیسه ها چه داری ؟!
او می گوید شن !!!
مامور که به او مشکوک شده بود ، یک شبانه روز بازداشتش می کند اما پس از بازرسی فراوان
جز شن چیز دیگری نمی یابد، بنابراین به او اجازه عبور می دهد...
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...
این موضوع به مدت سه سال هر هفته تکرار می شد ...!
یک روز آن مامور در شهر مرد دوچرخه سوار را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به
او میگوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه
چیزی را از مرز رد می کردی ؟!!
قاچاقچی با لبخند و خونسردی پاسخ داد : دوچـــــــرخـــــه !!!
