"زهرا"
پسندها
1,188

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من خواندم کوه را ......
    جوابی ندادو سکوت کردم......
    غرق در سکوت دریا فریاد زدم.....
    جوابی نشنیدم و سکوت کردم...
    عرش را خواندم به فرش رسید....
    ولی ...
    باز جوابی نیامدو سکوت کردم...
    قسم دادم شب را به روی ماهت...
    غرید و نالید...
    گفتم :عاشقم....
    باران گرفت...
    باران را گفتم خبری از چشمانت می خواهم...
    هیچ نگفت فقط... بارید..
    حال تو بگو.....
    تو را از کدامین شب طوفانی بخواهم.....
    درپس کدامین ستاره جستجویت کنم....
    تو را به عرش کبریایت قسم می دهم....
    دستان سردم را بگیر......
    من به آغوش گرمت نیاز دارم....
    بند بند وجودم تهیست از آرامش نگاهت......
    مرا در آغوش بگیر......
    من به آغوش گرمت نیاز دارم......
    خدای من!مهربان خدایم!....
    دستان سردم را بگیر.....
    من به گرمای وجودت نیاز دارم.......!
    "زهرا"
    چقدر بی تو بودن برای تو سخته.
    چقدر بی تو بودن برای من اسون.
    چقدر تو بی نیازی.
    چقدر من محتاجم.
    چقدر تو منتظری.
    چقدر من بی خیال.
    امشب در اوج تنهایی خاموش می مانم......
    توان آمدنی در من نبود...
    درد می کند چشمانم...
    چون بمبی درنزدیکی انفجار دردمی کند سرم.....
    خدایا........حال خوشی ندارم.......
    نه توان رفتن دارم ...نه توان ماندن......
    بیقرارم.......
    نمی دانم چند روز دیگر باقیست از مهمانیت ...
    امشب افطار کردم سر سفره ی عشق.....
    کاش خوب باشد حالم فردا....
    توان ماندنم نیست....
    خداوندا.....درآغوش بگیر این خسته ی تنها را......
    طاقتی دراین مسافرت نیست..
    سال هاست که مهیاکرده توشه ی خالی اش را...
    خدایا دستانم را بگیر.....
    بگذار آرام گریه کنم در آغوشت......
    بگذار سر بگذارم روی وسعت شانه ات......
    من از تمام شهر بیزارم.....
    من از این دنیا......
    نه شادی می خواهم .....
    نه آرامش......
    نه هیچ چیز دیگر را...
    من....
    فقط و فقط وجود مهربان خودت را می خواهم......
    بگذار کنارت به عرش برسم...
    بگذار آرام بگیرم....
    "زهرا"
    بزرگترین تمنای ما از خدا میتواند کوچکترین معجزه اش باشد ،
    خدا را به بزرگیش قسم دادم زندگیت را معجزه باران کند.
    پر از اشکم ولی می خندم!به قول فروغ:شهامت می خواهد سرد باشی اما گرم بخندی.....
    مردانه که دلت بگیرد کدام زن میخواهد ارامت کند........؟
    مردانه که بغض کنی چه زنی توانایی ارام کردنت را دارد.......؟
    مرد که باشی حق این ها را نداری.......
    مرد که باشی حق ات فقط در دل نگهداشتن است......
    مرد که باشی از دور نمای کوهی را داری...مغرور غمگین و تنها.......

    خدایا....تو خود خوب میدانی دوست داشتن من به وسعت عرش کبریایی توست....
    تو خود دوست داشتن آموختی....واین دوست داشتن را حد و مرزی نیست....
    خدایا....کسانی که گمان میکنند آخر دوست داشتنم،آغاز تنهاییشان است؛
    یا تنهاییشان به وسعت عرش توست....یا خود را چون تو تنها می پندارند....
    که اولی نهایت فقر و دومی نهایت کبر است....

    افسوس که راستی را خریداری نیست..وگرنه حرفهایم خریدار داشت...
    حرفهای ساده ام، عطر دوست داشتن میدهد....
    برای کسی که این بو به مشامش آشنا باشد...
    چشم بسته مرا خواهد شناخت....آنکه نشانی از این عطر و بو دارد....

    پاهای سست و لرزان کسی را به سر منزل مقصود نمیرسانند....
    آمده بودم تا اوج بگیریم....دستان گرمم منتظر توست....
    منتظرت میمانم تا بهانه ای نباشد برای تنهایی هایت....
    تا اوج قله با تو خواهم ماند....البته اگر دستانم را بگیری.....
    شاید نتوانم تنهایی بیکرانت را پر کنم....ولی میتوانم تو و تنهاییت را درون قلبم جا کنم....
    تا وقتی که تو بخواهی....شاید تا ابد......
    منتظرت خواهم ماند....شاید تا ابد.
    نمی دانم تاکجای حرف هایت راست بود
    توگفتی جز راست نمی گویم..
    دلم باورکرد...
    نمی دانم چرا آخر دوستت دارم هایت
    ختم شد به تنهایی من.....
    من نمی دانم تاکجا راست بودی....
    شاید تو نیز رویایی بودی در پس گریه هایم....
    شاید وجودت را خیالم ساخت تا تنها نباشد.....
    نمی دانم مرز دوستت دارم هایت.....
    می پوشاند تا کجای قلبت را........
    نمی دانم چه معنی می کنی پیش خودت.....
    دوستت دارم را........
    اما.....
    یک چیز را خوب می دانم ........
    من باز تنهایم
    شاید انتهای دوستت دارم هایت
    ختم میشد تا تنهایی من....
    شبی بس طولانیست....
    من باز تنهایم......
    "زهرا"
    من بیدارم...
    هوای شب سرد است....
    تن نحیف من ندارد تحمل اینهمه سردی را
    امشب لرزاندم دنیایم را ...
    باد همه را برد.....
    همه ی این شب های گرم رویایی بیش نبود
    دنیای من سال هاست یخ زده است
    فصل ها می گذرد از آخرین خنده ام...
    رویایی بیش نبودتمام شب هایم...
    من برمیگردم به دنیای خودم.....
    به دنیایی که اندازه اش را خیاط سرد آفرید
    برمیگردم به تمام خواب های آشفته ام......
    شعر هایم سرد شده اند......
    ببین نبودنت.....گرما را گرفت از شعر هایم...
    اه.....هوا چقدر سرد است...
    "زهرا"
    حالا که امید بودن تو درکنارم داره میمیره
    منم و گریه ی ممتد نصفه شبو دوباره دلم میگیره
    حالا که نیستی و بغض گلومو گرفته چجوری بشکنمش
    بیا ببین دقیقه هایی که نیستی اونقدره دلگیره که داره از غصه میمیره
    عذابم میده این جای خالی
    زجرم میده این خاطراتو
    فکرم بی تو داغون و خسته است
    کاش بره از یادم اون صداتو
    عذابم میده.....
    عذابم میده....
    منمو این جای خالی که بی توهیچوقت پر نمیشه
    منمو این عکس کهنه که از گریه ام دلخور نمیشه
    منمو این حال و روزی که بی تو تعریفی نداره
    منمو این جسم تو خالی که بی تو هی کم میاره
    عذابم میده این جای خالی
    زجر میده این خاطراتو
    فکرم بی تو داغون و خسته است
    کاش بره از یادم اون صداتو...
    تا خوابتو میبینم ..می گم شاید وقتش رسیده
    بی خوابی میشینه توی چشمام مهلت نمیده
    نه......دوباره نیستی تو شعرام ..حرفی واسه ی گفتن نداره
    دوباره نیستی و بغض گلومو میگیره ...باز کم میارم
    عذابم میده.....
    عذابم میده....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا