خواب خواب خواب
او غنوده است
روی ماسه های گرم
زیر نور تند آفتاب
از میان پلک های نیمه باز
خسته دل نگاه می کند
جویبار گیسوان خیس من
روی سینه اش روان شده
بوی بومی تنش
در تنم وزان شده
خسته دل نگاه می کند
آسمان به روی صورتش خمیده است
دست او میان ماسه های داغ
با شکسته دانه هایی از صدف
یک خط سپید بی نشان کشیده است