خلقت من در جهان یک وصله ناجور بودمن که خود راضی به این خلقت نبودم زور بودخلق از من در عذاب و من خود از اخلاق خویشاز عذاب خلق و من یا رب چه ات منظور بودحاصلی ای دهر از من غیر شر و شور نیستمقصدت از خلقت من سیر شر و شور بودذات من معلوم بودت نیست مرغوب از چه امافریدستی زبانم لال چشمت کور بودای چه خوش بود چشم می پوشیدی از تکوین منفرض می کردی که ناقص خلقتت یک مور بودای طبیعت گر نبودم من جهانت نقص داشتای فلک گر من نمی زادی اجاقت کور بودگر نبودی تابش استاره من در سپهرتیر و بهرام و خور و کیوان و مه بی نور بودگر بدم من در عدم استاره عورت نبوداسمانت خالی از استارگان عور بودافریدن مردمی را بهر گور اندر عذابگر خدایی هست ز انصاف خدایی دور بودگر من اندر جای تو بودم امیر کائناتهر کسی از بهر کار بهتری مامور بودانکه نتوان به نیکی پاس هر مخلوق داداز چه کرد این افرینش را مگر مجبور بود