شنیدم که چون قویی زیبا بمیرد
فریبنده زاده فریبا بمیرد
شب مرگ تنها بشیند به موجی
رود گوشه های دور و تنها بمیرد
در ان گوشه چندان غزل خواند ان شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
شب مرگ از بیم ابی شتابد
کز مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرباور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز اغوش دریا برامد
شبی هم در اغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی اغوش واکن که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
