جولي
پسندها
1,475

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هوا سنگین ماتم بود
    زمین غمگین هر غم بود
    میان دود و آتش بود
    همان یک جرعه خواهش
    محبت بود، محبت بود.
    محبت آسمانی بود
    که عشقش را زمینی کرد
    محبت دیدنی تر بود
    محبت را درونی کرد
    میان هر بوستان را
    پر از خار محبت کرد
    درون دردِ هر کس
    پر از گَردِ محبت کرد
    محبت آسمانی بود
    محبت را زمینی کرد
    محبت دیدنی تر بود
    محبت را درونی کرد
    محبت را تمنا کرد
    محبت را نیازش کرد
    محبت زخمه ی شمشیر
    که عشقش را ستایش کرد
    ای دست تو امیدم ، با دست تو گل چیدم

    گلهــای محبـت را ، در دســـت تو بوئیــدم

    باور نکنــی جانــــا ، غوغــــای درونــــم را

    پیمانه دل پر شـد ، آندم که تــو را دیـــدم
    نفس ... نفس... نفس... اینجا هوا نمی آيد

    بله؟ نمی شنوم! هان؟ صدا نمی آید!



    هوای غربت اینجا چه قدر سنگین است!

    به این طرفها یک آشنا نمی آید؟!



    کسی که می شنود این سکوت ممتد را

    کجای حادثه مانده؟ چرانمی آید؟



    آهای مردم بالای کوه ها چه خبر؟

    در اتظار بمانیم؟یا نمی آید؟



    در انتظار بمانیم یا زبانم لال

    دلش گرفته به دیدار ما نمی آید؟!



    الو... سلام...ببخشید حضرت موعود!

    الو بله؟ بله؟ آقا صدا نمی آید؟

    #

    قبول قسمتمان درد بود و تنهایی

    عزیز شاد شدن هم به ما نمی آید!!!
    حالا که فکرمی کنم انگار سالهاست
    که چشم تو در آينه اين خيالهاست!

    آيينه ای که جز تو در آن منعکس نشد
    آيينه ای که فارغ ازين قيل و قالهاست

    امکان نداشت هيچکس ... اما کنار تو
    امکان اتفاق تمام محالهاست!

    فرصت برای با تو نشستن،قدم زدن
    آماده باش فرصت پرواز بالهاست

    شايد خدا مرا به تو... شايد خدا تو را
    ذهنم پر از تمامی اين احتمالهاست!

    باران من شکستن بغض قديمی ات
    پايان جاودانی اين خشکسالهاست

    آه ای گوزن وحشی من ! می شناسدت
    اين مرد که بازمانده نسل غزالهاست!

    آيا؟چرا؟ چگونه؟کجا؟کی؟...بهار من
    چشم تو پاسخ همه اين سوالهاست!
    آدمک آخر دنیاست ،بخند
    آدمک مرگ همین جاست،بخند

    آن خدایی که بزرگش خواندی
    به خدا مثل تو تنهاست ، بخند

    دستخطی که تو را عاشق کرد
    شوخی کاغذی ماست ، بخند

    فکر کن درد تو ارزشمند است
    فکر کن گریه چه زیباست،بخند

    صبح فردا به شبت نیست ، که نیست
    تازه انگار که فرداست،بخند

    راستی آنچه که یادت دادیم
    پر زدن نیست،که درجاست ،بخند

    آدمک نغمه ی آغاز بخوان
    به خدا آخر دنیاست، بخند
    بدووووووووووووییییییید بیاید جشن نامزدی داداش گلم رضا داوودی عزیز
    می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی .

    ولنتاین مبارک
    موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
    ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است
    عمری گذشت و عشق تو از یاد من نرفت
    دل، همزبانی از غم تو خوب تر نداشت
    این درد جانگداز زمن روی برنتافت
    وین رنج دلنواز زمن دست برنداشت

    تنها و نامراد در این سال های سخت
    من بودم و نوای دل بینوای من
    دردا که بعد از آن همه امید و اشتیاق
    دیر آشنا دل تو، نشد آشنای من

    از یاد تو کجا بگریزم که بی گمان
    تا وقت مرگ دست ندارد ز دامنم
    با چشم دل به چهره خود می کنم نگاه
    کاین صورت مجسم رنج است یا منم؟

    امروز این تویی که به یاد گذشته ها
    در چشم رنجدیده من می کنی نگاه
    چشم گناهکار تو گوید که ” آن زمان
    نشناختم صفای تورا“ – آه ازین گناه!

    امروز این منم که پریشان و دردمند
    می سوزم و ز عهد کهن یاد می کنم
    فرسوده شانه های پر از داغ و درد را
    نالان ز بار عشق تو آزاد می کنم.

    گاهی بخوان ز دفتر شعرم ترانه ای
    بنگر که غم به وادی مرگم کشانده است.
    تنها مرا به ” تشنه طوفان “ من مبین
    ای بس حدیث تلخ که ناگفته مانده است.

    گفتم : ز سرنوشت بیندیش و آسمان
    گفتی : ” غمین مباش که آن کور و این کر است“ !
    دیدی که آسمان کر و سرنوشت کور
    صدها هزار مرتبه از ما قوی تر است؟
    نگاهت را نمی خوانم نه با مایی نه بی مایی
    زکارت حیرتی دارم نه با جمعی نه تنهایی
    گهی از خنده گلریزی
    مگر ای غنچه گلزاری ؟
    گهی از گریه لبریزی مگر ای ماه دریایی ؟
    چه می کوشی به طنازی که بر ابرو گره بندی
    به هر حالت که بنشینی میان جمع زیبایی
    درون پیرهن داری تنی از آرزو خوشتر
    چرا پنهان کنی ای جان ؟ بهشت آرزوهایی
    گهی با من هم آغوشی گهی از ما گریزانی
    بدین افسونگری در خاطرم چون نقش رویایی
    لبت گر پی سخن باشد نگاهت صد زبان دارد
    بدین مستانه دیدن ها نه خاموشی نه گویاییی
    گهی از دیده پنهانی پریزادی پریرویی
    گهی در جان هویدایی فرح بخشی فریبایی
    به رخ گیسو فروریزی که دل ها را برانگیزی
    از این بازیگری بگذر به هر صورت دلارایی
    چرا زلف ساهت را حجاب چهره می سازی
    تو ماهی در دل شب ها نه پنهانی که پیدایی
    زبانت را نمی دانم نه بی شوقی نه مشتاقی
    نگاهت را نمی خوانم نه با مایی نه بی مایی
    شب عاشقان بی​دل چه شبی دراز باشد
    تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

    عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
    به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

    ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
    که محب صادق آنست که پاکباز باشد

    به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
    که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

    سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
    به کدام دوست گویم که محل راز باشد

    چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی
    تو صنم نمی​گذاری که مرا نماز باشد

    نه چنین حساب کردم چو تو دوست می​گرفتم
    که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد

    دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
    که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

    قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
    اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد
    سلام خوبی
    خب مثل همیشه مساوی دیگههههههه
    یک بر یک شد !! یازدهم شدن طفلک هاااااااا
    کاش در خلوتم امشب تو فقط بودی و من
    آگه از این دل پر تب تو فقط بودی و من
    کاش هنگام دعا لب ز میان برمی خاست
    بی میانجیگری لب تو فقط بودی و من
    واژه در مطلب و دل واسطه خوبی نیست
    کاش بی واژه و مطلب تو فقط بودی و من
    واژه نامحرم و دل هرزه ولب بیگانه است
    کاش بی واسطه هر شب تو فقط بودی و من
    روزها کاش نبودند همه دم شب بود
    شب بی اختر و کوکب تو فقط بودی و من
    تو فقط بودی و من...تو فقط بودی و من
    عشق عشق می آفریند...عشق زندگی می بخشد...زندگی رنج به همراه دارد...رنج دلشوره می آفریند...دلشوره جرات می بخشد...جرات اعتماد به همراه دارد...اعتماد امید می آفریند...امیدزندگی می بخشد...زندگی عشق می آفریند...عشق عشق می آفریند....
    خدایا عاشقم کرد و کنار من نمی مونه
    داره دل می کنه میره , بهم میگه پشیمونه
    خدایا عاشقم کرد و حالا از بودنم سیره
    دل بی رحم اون حالا یه جای دیگه ای گیره
    خودش با من نمی مونه میگه قسمت ما اینه
    میذاره گردن تقدیر گناهش رو نمی بینه
    چه سال نحسیه امسال چه روزای بدی دارم
    آهای تقویم پر پاییز ازت بیزار بیزارم
    تو تعبیر کدوم خوابی کدوم کابوس بی پایون
    چقدر دل میبری ساده چقدر دل میکنی آسون
    کدوم مهمون ناخونده من و از قلب تو رونده
    نگاتو کی ازم دزدید دل من رو کی سوزونده
    خودش با من نمیمونه میگه قسمت ما اینه
    میذاره گردن تقدیر گناهش رو نمی بینه
    چه ساله نحسیه امسال چه روزای بدی دارم
    آهای تقویم پر پاییز ازت بیزار بیزارم
    گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی
    اما تو باید خانه مارا بلد باشی
    شاید خودت را خواستی یک روز برگردی
    باید مسیر کودکی ها را بلد باشی
    یعنی بدانی "...مرد در باران"کجا می رفت


    یا لااقل تا " آب بابا" را بلد باشی
    وقتی که حتی از دل وجان دوستش داری
    باید هزار آیا و اما را بلد باشی
    من ساده ام نه؟ساده یعنی چه؟...نمیدانم
    اما تو باید سادگی ها را بلد باشی
    یعنی ببینی و نبینی بشنوی اما
    یعنی زبان اهل دنیا را بلد باشی
    دیروز یادت هست؟از امروز می گفتم


    امروز می گویم که فردا را بلد باشی
    گفتی "وجود ما معمایی ست" می دانم
    اما تو باید این معما را بلد باشی.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا