جولي
پسندها
1,475

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تنهايي...

    انتظار...

    پياده رو...

    هر چه دارم طول دارند

    ديگر عرضي ندارم!
    سالهاست کنار هميم ...

    يادت هست ؟

    گاهي زندگي را از چهارچوب نگاه تو مي ديدم ،!

    چه زيبا بود دنياي پيش چشمانت ...

    روزگاراني داشتيم ،

    زيبا ، شيرين و گاهي هم تلخ !

    حسرت هيچ کدام را نمي خورم ،

    جز آن شب باراني

    که حسابش از کل زندگيمان جداست ...
    عمری می خواستم که عشق را با مداد رنگی هایم نقاشی کنم !

    غافل از اینکه عشق یعنی یکرنگی.
    آمدم تا که تو را مست و گرفتار کنم


    آن دل غمزده را محرم اسرار کنم


    آمدم تا که سلامی به تو ای نور کنم


    غم و محنت همه را از دل تو دور کنم



    گر چه دیر آمده ام لیک همان هم زود است


    بودنم در بر دلبر همه دم پر سود است
    اگر عشق نبود؛

    به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟

    کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟

    و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟

    آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ...

    اگر عشق نبود؛
    نــگــاهـــــم كــن
    نــداشــتــنــت
    نــخــواســتــنــت
    نــبــودنــت
    هــمــه قـــــبــول
    فــقــط لــحــظــه هــایــی كــه هــســتــــی
    نــگــاهـــم كــن هــمــیــن...

    Click here to view the original image of 700x579px.
    [IMG]
    Click here to view the original image of 700x466px.
    [IMG]
    همیشه از چشم گذاشتن می ترسیدم

    و آن روز نوبت من بود

    چشمهایم را بستم...

    یک،دو،سه...

    و باز کردم

    تو گم شده بودی

    و من پی تو می دویدم

    هنوز من بی تو...

    وقتی پیدایت کنم

    دیگر چشمهایم را نخواهم بست
    می دانی
    یک وقت هایی باید
    روی یک تکه کاغذ بنویسی
    تـعطیــل است
    و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
    باید به خودت استراحت بدهی
    دراز بکشی
    دست هایت را زیر سرت بگذاری
    به آسمان خیره شوی
    و بی خیال ســوت بزنی
    در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
    پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
    آن وقت با خودت بگویـی
    بگذار منتـظـر بمانند !!!

    حسین پناهی
    در خلوت کوچه هایم

    باد می آید

    اینجا من هستم ؛

    دلم تنگ نیست….

    تنها منتظر بارانم

    تا قطره هایش بهانه ایی باشند

    برای نم ناک بودن لحظه هایم

    و اثباتی

    بر بی گناهی چشمانم!
    رفتم و در پيچ و تاب جاده نا پيدا شدم
    كاش ميشد تا بگويم بي جهت رسوا شدم

    باهمه رنج وغم وافسوس و درد واشك و آه
    ديگر آن من من نبودم آه چه بي پروا شدم

    روشني بخش نگاهم شمع فانوس تو بود
    آن هم از كف رفت ومن چون ظلمت شب ها شدم

    درميان جمع ياران بودم و ليك اي دريغ
    زير باران غمت بي همدم و تنها شدم
    گوشه پنجره را باز کنید
    باد باید بوزد
    ابر باید برود
    ذهن باید نفسی تازه کند.

    عشق هر بار که سر می‌زند از جان تو
    معنای جدیدی دارد
    روح تو در کمد خاطره خواهد پوسید
    گردش خون تو ـ یادت باشد ـ
    که به اکسیژن این ثانیه‌ها مدیون است
    سهم هر روز تو
    با گردش تقویم ورق خواهد خورد
    با کسی هرگز در کافه دیروز قراری نگذار
    چترها خاطره‌اند
    خیس باران شدن احساس لطیفی دارد.

    سفری بی چمدان باید رفت.
    بانوی آفتاب!



    لختی شتاب کن



    گویی ، ستاره ی مایوس عمر من



    از این مدار بیهده گشتن



    خواهد کشید دست.





    لختی شتاب کن.
    خدا گوید:

    تو ای زیباتر از خورشید زیبایم،

    تو ای والاترین مهمان دنیایم،

    بدان آغوش من باز است،

    شروع کن،

    یک قدم با تو،

    تمام گام های مانده اش با من
    ذکر من، تسبيح من، ورد زبان من علي است
    جان من، جانان من، روح و روان من علي لست
    تا علي (ع) دارم ندارم کار با غير علي
    شکر لله حاصل عمر گران من علي است
    ميلاد امام علی(ع) مبارک باد
    مهرآفرینا!

    سجاده ام را به سمت قبله نیاز می گشایم

    تا ذره ذره وجودم را به معراج نگاهت، پرواز دهم

    می ایستم به قامت دربرابرت تاعظمتت را سپاس گویم

    به رکوع می روم تا بزرگی ات را به یاد بیاورم

    و به سجده می افتم تا بر بندگی ام مهر عشق بزنم…

    چه آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست

    چه لحظه های مهرافروزی در ذکر یادت…

    پروردگارا! دستان دعایم را

    به عرش الهیت برسان،

    دلم را به حلاوت دوستیت

    و چشمان باران زده ام را به دیدارت

    نورانی گردان.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا