مهم نيست كه شانه هايت تجسم است
و آغوشت خيال!
همه ی يادت اينجاست
نگاهت ... صدايت ... خنده هايت ...
ديگر چه مي خواهم؟
هيچ!
دستانت را در دستهايم جا گذاشتی
نگاهت را در نگاهم
و خيالت را در خيالم...
و من آرامم ... آرامتر از هميشه
لــــــــحظه های ســــکوتم؛
پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند
مــــــملو از آنــــــچـــه
مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم
و
نــــــــــــمی گـــــویم...!!!