الناز تبریز
پسندها
2,640

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ˙·٠•♥•٠·˙


    وقــتــﮯ مـهـربـانـیــﭟ از دور

    اینـﻖـدر نــزدیـــڪ اسـت


    حس میــــڪـنــم


    جــغــرافــیــا

    یـــڪ 【 دروغ 】 تـاریـخـیـسـت . . .


    ˙·٠•♥•٠·˙ :gol::gol:
    سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

    :w30::w30::w30:
    من خریدار نگاه خسته ات هستم هنوز

    با همان شوریدگی دیوانه ات هستم هنوز

    شمع گرم لحظه‌هایم خاطرات سبز تو است

    نازنین لیلای من پروانه ات هستم هنوز

    ای چراغ روشن شب‌های تار زندگی‌

    من صدائ غربت کاشانه ات هستم هنوز

    دستهایت بستر بی‌ انتهای سادگی‌ است

    خوب میدانی‌ چرا دلداده ات هستم هنوز

    با قدمهای صبورت عشق را اندازه کن

    من وفادار تو و پیمانه ات هستم هنوز

    بارها گفتم مرا با عشق محرم کن دمی

    آشنای خنده ی رندانه ات هستم هنوز

    در کلاس زندگی‌ با من مدارا کرده ای

    من گدای طاقت جانانه ات هستم هنوز

    کاش روز جدایی دیر می‌‌آمد دمی

    من اسیر ماتم دزدانه ات هستم هنوز



    زهرا طاهری
    نیستی خانومی:(سلام عرض شد....

    قهرمےڪنیم تابفهمانیم
    دوستش داریم

    گریه مےڪنیم تابگوییم
    دوستش داریم

    خیلی‌ها عاشقند اما شاید
    مترجمان خوبی نباشند

    ڪاش «دوستت دارم»
    همان دوستت دارمِ ساده بود!
    باران برای تو می بارد

    این برگ‌های زرد
    به خاطر پاییز نیست
    که از شاخه می‌افتند
    قرار است تو از این کوچه بگذری

    و آن‌ها
    پیشی می‌گیرند از یکدیگر
    برای فرش کردن مسیرت..

    گنجشک‌ها
    از روی عادت نمی‌خوانند،
    سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند
    برای خوش‌آمد گفتن
    به تو..

    باران برای تو می‌بارد
    و رنگین‌کمان
    – ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش –
    سرک کشیده از پسِ کوه
    تا رسیدن تو را تماشا کند.

    نسیم هم مُدام
    می‌رود و بازمی‌گردد
    با رؤیای گذر از درز روسری
    و دزدیدن عطر موهایت!
    زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها
    برای تو می‌گردند
    و من
    به دورِ تو!

    یغما گلرویی

    عاشق میگه : اگه اتفاقی واست بیفته ؛ میمیرم !
    اما ….
    یه رفیق میگه : اگه بمیرم هم نمیذارم اتفاقی برات بیفته!...

    انسانها زود پشیمان مے شوند
    گاه از گفته هایشان
    گاه از نگفته هایشان
    اما سراغ ندارم کسے را
    که از"مهربانے"پشیمان شده باشد
    خوشا به حال آنانکه خوب مے دانند
    "مهربانے" منطقےترین گفت و گوی زندگیست
    صمیمیت دلیلی است برای بودن

    ماندن و ادامه مسیر را با هم پیمودن

    صمیمیت قلبها را نوازش

    باورها را پر رنگ

    و حقیقت درون آدمی را نمایان می کند

    پس بیافرین

    لحظه هایی را که معطر است به بوی صمیمیت

    و آن هنگام که احساسش کردی

    عمیق تنفسش کن

    که این هـــوایِ زندگی است ..

    تا تو هستی و غزل هست

    دلم تنها نیست

    محرمی چون تو هنوزم به

    چنین دنیا نیست

    از تو تا ما سخن عشق

    همان است که رفت

    که در این وصف زبان

    دگری گویا نیست. :gol:
    مهربان بودن مهمترین قسمت انسان بودن است.
    این دل انسان است
    که او را سعادتمند و ثروتمند می کند.
    انسان با آنچه که هست ثروتمند است
    نه با آنچه که دارد.
    آرامش
    سهم کسانی است
    که بی منت می بخشند
    بی کینه می خندند
    و در نهایت
    با سخاوت محبتشان را اکرام می کنند
    آرامش سهم
    هر روزت باد.:w05:
    بی ﺟﻬﺖ ﺑﻪ کسی ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ "ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ"
    ﺑﺮﺍی ﺷﻤﺎ ﺗﺮکیبی ﺍﺯ ﺩﻭ ﻛﻠﻤﻪ ﺍﺳﺖ!
    ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍی ﺍﻭ ﺧﺮﻭﺍﺭی ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻧﻴﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ میﺳﺎﺯﺩ ...
    ﺑﺮﺍی ﺷﻤﺎ تکیه ﻛﻼﻡ ﺍﺳﺖ!
    ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍی ﺍﻭ ﺣﺮﻓﻬﺎیی ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ می ﺑﺎﺯﺩ ...
    ﺑﺮﺍی ﺷﻤﺎ ﮔﺬﺭﺍﻥ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ ....
    ﺑﺮﺍی ﺍﻭ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺭﻭﻳﺎﻫﺎی ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺍﺳﺖ ....
    ﺑﺮﺍی ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯی ﺑﺎ 9 ﺣﺮﻑ ﺍﺳﺖ!
    ﺍﻣﺎ .......
    ﺩﺭ ﺍﺻﻞ ﺑﺎﺯی ﺑﺎ ﺭﻭﺡ ﻳﻚ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ....!!!!
    می گویم ...
    بیا یک نیازمندی بنویسیم
    می دانی که من دیوانه ام !
    متنِ نیازمندی این باشد :
    با سلام!
    این یک نیازمندیِ شخصی نیست
    اما از زبانِ کسی نوشته می شود که به گمانش
    دارد کمی دیر می شود و اگر دست نجنباند
    این اهالی از دست می روند
    ما نیازمندیم!
    به آغوشی مطمئن
    به دلی مهربان
    به چشمانی آشنا
    به دستهایی گرم
    ما نیازمندیم !
    به بودنی بی رفت
    به اشکی از سرِ شوق
    به خنده ای از تهِ دل
    ما نیازمندیم!
    به بی نیازی از هرکس
    جز اول خدا
    بعد هم یک - او -
    که همه ی مواردِ ذکر شده را
    در یک کوله باری کوچک
    برایِ تنها - یک - نفر
    داشته باشد
    ما نیازمندیم
    عادل_دانتیسم
    بعضی ها؛
    شبیه عطر بهارنارنجی هستند در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت،
    نفس میکشی...
    آنقدر عمیق؛ که عطر بودنشان را تا آخرین ثانیه ی عمرت؛
    در ریه هات ذخیره کنی...
    بعضی ها؛
    شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند که افتاده اند در تنگ بلورین روزگارت؛
    جانت را با جان و دل در هوایشان؛ تازه میکنی...
    بعضی ها؛....
    بعضی ها؛
    آرامش مطلقند؛
    لبخندشان...
    تلالو برق چشمانشان؛
    صدای آرامشان...
    اصلِ کار، تپش قلبشان...
    انگار که یک دنیا آرامش را به رگ و ریشه ات تزریق میکند ...
    و آنقدر عزیزند؛
    آن قدر بکرند؛
    که دلت نمی آید حتی یک انگشتت هم بخورد بهشان...
    میترسی تمام شوند و تو بمانی و یک دنیا حسرت...
    بعضی ها؛
    بودنشان...
    همین ساده بودنشان...
    همین نفس کشیدنشان؛
    یک عالمه لبخند می نشاند روی گوشه لبمان...
    سایه شان کم نشود از روزگارمان ...
    زندگیتان پر از این بعضی ها
    تشکر
    باران کمی آهسته تر اینجا کسی در خانه نیست .....
    من هستم و تنهایی و دردی که نامش زندگیست:cry:
    ممنون از لطفتون
    اگر می‌دانستم امروز آخرین روزی است که تو را می‌بینم، چنان محکم در آغوش می‌فشردمت تا حافظ روح تو گردم. اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی. همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: «مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می‌کنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن.
    به سالمندان
    می‌آموختم با سالمند شدن نیست که مرگ فرا می‌رسد، با غفلت از زمان حال است. چه
    چیز‌ها که از شما‌ها [خوانندگانم] یاد نگرفته‌ام ... یاد گرفته‌ام همه
    می‌خواهند بر فراز قله‌ی کوه زندگی کنند و فراموش کرده‌اند مهم صعود از کوه
    است. یاد گرفته‌ام وقتی نوزادی انگشت شصت پدر را در مشت می‌فشارد، او را تا
    ابد اسیر عشق خود می‌کند. یاد گرفته‌ام انسان فقط زمانی حق دارد از بالا به
    پایین بنگرد که بخواهد یاری کند تا افتاده‌ای را از جا بلند کند. چه چیز‌ها که
    از شما یاد نگرفته‌ام ... . احساساتتان را همواره بیان کنید و افکارتان را اجرا...
    راه را از‌‌ همان جایی ادامه
    می‌دادم که سایرین متوقف شده بودند و زمانی از بستر بر می‌خواستم که سایرین
    هنوز در خوابند. اگر پروردگار فرصت کوتاه دیگری به من می‌بخشید، ‌ ساده‌تر
    لباس می‌پوشیدم، در آفتاب غوطه می‌خوردم و نه تنها جسم که روحم را نیز در
    آفتاب عریان می‌کردم. به همه ثابت می‌کردم که به دلیل پیر شدن نیست که دیگر
    عاشق نمی‌شوند، بلکه زمانی پیر می‌شوند که دیگر عاشق نمی‌شوند. به بچه‌ها بال
    می‌دادم، اما آن‌ها را تنها می‌گذاشتم تا خود پرواز را فرا گیرند
    خداحافظی يا وصيت نامه یکی از غول های ادبیات قرن بیستم و برنده نوبل ادبیات، خالق صد سال تنهائیگابریل گارسیا مارکز به سرطان لنفاوی مبتلاست و می‌داند عمر زیادی برایش باقی نیست.بخوانید چگونه در این نامه‌ی کوتاه از جهان و خوانندگان خود خداحافظی می‌کند: اگر پروردگار لحظه‌ای از یاد می‌برد که من آدمکی مردنی بیش نیستم و فرصتی ولو کوتاه برای زنده ماندن به من می‌داد از این فرصت به بهترین وجه ممکن استفاده می‌کردم. به احتمال زیاد هر فکرم را به زبان نمی‌راندنم، اما یقیناً هرچه را می‌گفتم فکر می‌کردم. هر چیزی را نه به دلیل قیمت که به دلیل نمادی که بود بها می‌دادم. کمتر می‌خوابیدم و بیشتر رویا می‌بافتم؛ زیرا در ازای هر دقیقه که چشم می‌بندیم، شصت ثانیه نور از دست می‌دهیم.
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪﻩ ، ﺑﻬﺶ ﭼﯽ ﺑﮕﯿﻢ ......؟
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪﻩ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﯿﺪ: ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺭﻩ ، ﻧﮕﯿﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻪ، ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﺎ ﺟﻮﮎ‌ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺨﻨﺪﻭﻧﯿﺪﺵ،
    ﻧﻤﯽ‌ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺨﻨﺪﻩ، ﺧﻨﺪﻩ‌ﺍﺵ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺑﺮﺍﺵ
    ﺍﺯ ﻓﻠﺴﻔﻪ‌ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﻦ، ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ
    ﻓﮑﺮﮐﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ.
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻪ ﺍﺻﻼ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻦ،
    ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ، ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﯿﺪ، ﻮ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ‌ﻫﺎﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ‌،
    ﺑﺮﺍﺵ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺮﯾﺰﯾﺪ‌، ﺑﺮﺍﺵ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﭙﺰﯾﺪ، ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﺵ‌، ﺑﻌﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ، ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺍﻭﻥ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ!
    ﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺻﺎﺩﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﻨﯿﺪ‌،
    ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺪﯼ ﻣﯽ‌ﺍﻓﺘﻪ،
    ﺷﻤﺎ ﺟﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ،
    ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ ....
    ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ،ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﯿﺪ ،ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯿﺪ ،
    ﺍﮔﻪ ﺩﻟﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ‌ﺯﻧﻪ ، ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﻤﮑﻪ ....

    ﻋﺸﻖ ﻫﺮﮔﺰ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ
    ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ ﺁﺭﻭﻥ ﺗﯽ ﺑﮏ
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا