الناز تبریز
پسندها
2,641

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • هوای تو شاید آن کاشی های فیروزه ایست

    که خطوط معرفت را تا بی نهایت تکرار می کنند

    مانند موسیقی سنتی است

    که تارش را سحرگاهان پرنده ها می نوازند

    هوای تو شعر آبی سهراب است

    مانند کوچه ی مهتاب

    مانند اندیشه های سپیده دم

    هوای تو همان شبنم پنج صبح است...
    :redface:

    شاید تو...

    سکوت میان کلامم باشی!

    دیده نمیشوی

    اما من تو را احساس می کنم!

    شاید تو ....

    هیاهوی قلبم باشی!

    شنیده نمیشوی

    اما من تو را نفس میکشم
    و من تازگیها کشف کرده ام
    روی این کره ی خاکی
    موجوداتی زندگی میکنند ناشناخته،
    به نام
    "سخت جانان "
    همانهایی که
    هنوز عاشقند
    و
    امیدوار
    و زنده ...:)
    هی گفتم حالا نه، بعدا...
    بگذار این باران را هم قدم بزنم...
    این خیابان را،
    بگذار سرک بکشم تووی این کافه...
    دید بزنم آنجا که باهم مینشستیم را،
    بگذار این یک نخ را هم بکشم،
    این آهنگ را هم گوش بدهم، بعدا...
    بگذار یکبار دیگر
    این عکس را باز کنم...
    چند ثانیه دیگر هم نگاه کنم،
    فقط چند ثانیه بیشتر...
    دستم که کوتاه شده از همه جا،
    بگذار یکبار دیگر دست بکشم
    روی این صورت، بعدا...
    چه عجله ای برای فراموش کردن...!
    هی گفتم بعدا
    هی گفتم این بار دیگر حتما؛
    عادت شد مرور کردنت بر من

    فراموش شد فراموش کردنت در من
    یادت هست...؟
    هی گفتم حالا نرو... بعدا
    برای تو چه زود رسید این بعدا
    برای من اصلا...
    پریسا_زابلی_پور
    جایی برایم گوشه ی دلت بگذار جایی که جای هیچ کس نیست !
    همان گوشه ی خالی دلت که هیچ کس پیدایش نمی کند هیچ کس !
    آنجا ، را برای من کنار بگذار ....
    سید_علی_صالحی
    سلام مرسی شما خوبین؟ خواهش میکنم:redface:
    چقدر خوب که خوش تون اومد...
    متن شما هم خیلی قشنگ بود مرسی
    :love:عزیزمی خواهری...

    زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهند گفت !!!
    زندگی انشایی است که تنها باید خود بنگاریم ؛

    باشد که موضوع انشای زندگیت "خدا" ،
    مقدمه اش "عشق او" ،
    و انتهایش "نگاه او" باشد ...

    آمیــــــــــــــــــــــــــــــــن :gol::gol::gol:
    سلام النازجونم خوبی؟
    مرسی بابت متن زیبات واقعا به موقع بود:w30:
    زندگی یعنی بخند هرچند غمگینی.ببخش هرچند مسکینی.فراموش کن هرچند دلگیری…:(
    صدایت میکنم..... این "جانم"که میگویی.... جانم را میگیرد.... نزن این حرفها را..... دل من جنبه ندارد.... وقتی نیستی دمار از روزگارم در می آورد :cry:

    کاش حرفای آدما بهم از ته ته دلشون بود
    انسانها زود پشیمان می شوند

    گاه از گفته هایشان

    گاه از نگفته هایشان

    اماسراغ ندارم کسی را

    که از"مهربانی" پشیمان شده باشد

    خوشابه حال آنانکه خوب میدانند

    "مهربانی"منطقی ترين گفت وگوی زندگیست!
    اومدید و رفتید:(

    شازده كوچولو پرسيد:
    با غم از دست دادنش چطور كنار بيام؟
    روباه جواب داد:
    اول مطمئن شو كه بدست آورده بوديش
    بعد غمگين شو
    بخش عمده ى زندگى ما در تَوَهم ميگذرد
    توَهم مالک بودن...

    توهم بد چیزیه.....
    :cry:

    اين روزهاي سخت از هر انگشتم يک هنر مي بارد...

    شب ها مي بافم خيالت را...

    روزها مي کشم دردهاي نبودنت را....

    و غروب ها هم....

    واي غروب ها مي رقصم با سازِ دلتنگي هايم....
    یاد دوستان قدیمی بخیر:cry:......چرا با گذشت زمان همه چی عوض میشه و آدما باهم غریبه تر میشن !!!خیلی وقته این سوالمه......هیچوقتم جوابی پیدا نکردم .
    من پُرم از خاطرات و قصه های کودکی
    این که روباهی چگونه ، می فریبد زاغکی
    قصه ی افتادن دندان شیری از هُما
    لاک پشت و تکه چوب و فکرهای اُردکی

    قصه ی گاو حسن ، دارا و سارا و امین
    روز بارانی ، کتاب خیس کُبری طِفلکی

    تیله بازی درحیاط و کوچه و فرشِ اتاق
    بر سر کبریت و سکه ، یا که درب تَشتکی

    چای والفجر و ، سماور نفتی کنجِ اتاق
    مادرم هرگز نیاورد ، استکان بی نعلبکی

    سکه ها و پول هایم ، ثروت آن دوره ام
    جمع می شد اندک اندک ، در درون قُلکی

    داستان نوک طلا با مخمل و مادربزرگ
    در دهی زیبا که زخمی گشته ، بچه لَک لَکی

    هاچ زنبور عَسل ، نِل در فراق مادرش
    یاد دوران اوشین و نقطه های برفکی

    هشت سال از دوره شیرین ، اما تلخ ما
    پر از آژیر خطر ، با حمله های موشکی

    آرزوها کوچک اما در نگاه ما بزرگ
    آرزویم بوده من هم ، جبهه باشم اندکی

    تا کجاها می برد این خاطره امشب مرا
    کاش می رفتم به آن دوران خوبم دزدکی

    یاد آن دوره همیشه با من و در قلب من
    من به یاد و خاطراتت زنده ام ای کودکی.
    دلــــــــــــم
    باران میخواهد...
    بارانی آرام...
    امـــــــا طولانی ...
    تا دست در دست قطره هایش
    و پا به پای نمناکی اش
    تمام کوچه ، باغ ها را
    با پاهای برهنـــــه قدم زنم
    من بغض کنم ....
    آسمان ببارد
    آسمان بغض کند ...
    و من اشک بریزم
    آنگاه هر دو آرام شویم .....
    ای صمیمی ای دوست...
    گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام می آیی...
    دیدنت " حتی از دور " آب بر آتش دل میپاشد,,,
    آن قدر تشنه ی دیدار توام ...
    که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم,,,,
    دل من لک زده است,,,
    گرمی دست ترا محتاجم,,,
    و دل من به نگاهی از دور میسازد,,,
    ای قدیمی ای خوب ,,,,
    تو مرا یاد کنی یا نکنی ,,,
    من به یادت هستم,,,
    من صمیمانه به یادت هستم

    ستاره رو فراموش کردی رفت....:w04:
    :cry::cry::cry:.....



    دنیاے بدون تو

    شباهَت عَجیبــے با این غروب هاے لعنتـے دارد

    دلـگیـر و دل گیــر و دل گیـر
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا