اگر روزهایم را بخش کنم
تنها یک بخش می ماند
ان را در صندوقی نگه می دارم
در گوشه ای از خانه ی قلبم پنهان می کنم
شاید زیر خروارها خاک
یا لای شلوغی های کتاب هایم
انوقت دمدمه های اذان که هیچ صدایی و هیچ نگاهی بجز زیبایی تو نیست
ارام گام بر می دارم و به سراغ صند.قچه می روم
و تمام انچه را که دارم به تو هدیه می دم
با اینکه فقیر و دست خالی ام
اما
این تمام دارایی من است که تنها
تو لایقش هستی
خدای مهربانم
تنهایی و ترس و تکرارِ آزار دهنده... در هر لحظه ای از زندگی با فیض خداوندی و عشق به دعا کردن و میل به رستگاری در هم آمیخته
و لحظه ای از هم جدا نمیشوند... حتّی برای لحظه ای!
هیچ چیز بر روی زمین نیست که نتوان در آن نشانه ای از مصیبت و رنج آدمی و فیض خداوندی یافت...
.
.
.
و از آن روز به بعد زندگی من به عنوان یک روحانی آغاز شد!
اینکه سطلای سنگینو بلند کنم و به خاطر اینکه سنگین تر از این نیستن، خدارو شکر کنم.
.
.
.
اینکه طوری به زخمای مریضا نگاه نکنم که فکر کنن چیز عجیبی رو بدنشون دارن!
Bmiri k har chi nkhondamo pakidi:/
Biar....manoto tlepati nadashte bashim ajibe!
Bayad taqviatesh konim,masalan b in had brese k vaqti darim bre roosta andaze giri mikonim,man adado to zehnam b khonam,to bfahmi o yaddasht koni!