سلام
آره امّا «ادب نقل» اجازه تحریف در نوشته کتاب رو نمیداد. و مدتی سعی داشتم بعضی اشکالات رو به نویسنده محترم برسونم اما سوف سوف هایم اجازه نداد.
ولی زیبایی آن «نامه» به حدی ست که «مَن قال» را فراموش میکنی.
گریه آخرین چیزی ست که باقی می ماند
و بغض
بکی مانده به آخری ست
تمام دلخوشی های پیش از این دو
یکی
یکی
می شکنند
مثل شیشه هایی
که من ِ دیوانه
بدجوری هوس کرده ام
یکی
یکی
بریزمشان پایین
و بنشینم بعد
یک دل ِ سیر
به دلخوشی های پیش از این
از لا به لای اشکِ شور
از لا به لای دل ِ شور
بخندم
الهی بمیرم الان همه استخونات میدرده نه!
منم حال تو رو دارم!یه چند وقتی دارم میرم خونه مادربزرگم نت نداره
خلاصه این که هرروز میام خونه که میلمو چک کنم!اما سعی میکنم نیام!
مصیبت داریما!
پشت شیشه اتوبوس نشسته ام.از بیرون بوی باران می اید.دانشجویی پشت سرم نشسته.
می گوید:صدای خوبی دارم تازگی ها نی زدن هم یاد گرفته ام.
از زیر زبانش بیرون پرید حافظ یک جز قران هم هست.
به چشم هایش که نگاه کردم از خودم بدم امد.....او مادر زاد نابیناست