.:ارمیا:.
پسندها
3,649

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • همیشه از حرمت بوی سیب می اید
    صدای بال ملائک عجب می اید
    سلام ضامن اهو دل شکسته من
    به پابوس نگاهت غریب می اید
    طلای گنبد تو وعده گاه کفترهاست
    کبوتر دل من بی شکیب می اید
    برات گشته به قلبم مراد خواهی داد
    چرا که ناله امن یجیب می اید

    عید میلاد پیشاپیش مبارک
    چطوری ویرایشش کنم؟
    باید مدیران بیان ویرایش کنن.
    نمیدونم چرا همیشه یه چیزی رو از قلم میندازم توی نوشتن!
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/405482-اسم-های-عجیبی-که-تا-حالا-انتخاب-شده-در-ایران?p=5569283#post5569283
    سلام
    ببخشید رفتیم کار داشتیم که انجام شد خداروشکر.
    چطوری میشه عضو پایگاه عمار شد؟من خیلی دوست دارم عضو بشم.
    بعد خب چطوری میشه فعالیت کرد اونجا؟
    البته من تهرانی نیستم مال شهرستانم.
    من این جمله رو خیلی دوست دارم.
    زندگی همان لحظاتیست که گذراندنش را آروزو میکنی(با اندکی تصرف:biggrin:)
    کار هم مشکلات خاص خودشو داره.
    من شرکت قبلی که بودم بخاطر کار و استرس زیاد ضعف اعصاب گرفته بودم:cry:
    دوران دانشجویی هم شیرینه.
    مرسی بدتر شدم خفن دیگه صدام شبیه صدا خروس شده!
    الهی این ترکه ها چه کرده برادر:D
    دلت میخواد یه دکتر برو خب
    :biggrin:
    واسه ارزش های دفاع مقدس خوبه
    الهی بمیرم خوب میشی
    سرما خورده!!
    من دانشگاه پیلم نور درس میخونم!
    آره خداییش کیف دانشگاه به همین فعالیتاشه!
    میگم خب شما درستون چی میشه؟!
    وقت میکنید به درستون هم برسین یا اینکه در حد رسوندنو ایناست؟(البته اگه مایلید جواب بدید)
    .
    .
    .
    .

    قبلن ها موبایل نبود، چه جوری بعد از خاموش کردن چراغ ها رخت‌خواب رو پیدا می کردن؟:surprised::gol:
    شما دانشگاه تهران هستید؟
    ما فکر نکنم نهاد رهبری داشته باشیم. بعدم اینقدر بی ظرفیت هستن مسئولین دانشگاه که طرف این کرسیها نمیرن.
    میگم خب اگه دانشگاه تهران هستید، دکتر عباسی شنیدم که کرسی های نظریه پردازی میزاره.
    خبر دارید از کرسیهاشون؟
    سلام
    میخاستم ازتون یه خواهش بکنم.
    میخاستم اگه میشه برید دانشگاه علم و صنعت ببینید این کرسیهای نظریه پردازیشون چطوریاست؟!
    میخاستم بدونم چجوریه که اینقدر دکتر عباسی تاکید میکنه.
    میخاستیم اگه میشه توی دانشگاه خودمون بزاریم.

    بعد این کرسیهای آزاد اندیشی که رهبر میگن، چجوریه؟ یعنی بیایم همش حرف سیاسی بزنیم؟
    .
    .
    .
    -آقای ارمیا، درست گفتم؟ حالتان چطور است؟

    -این وظیفه ی شماست که بفرمایید حالم چطور است و گرنه من همان جا هم گفتم، نه بد، نه خوب!

    -خوب شما دوستی را از دست دادید. خیلی به تان نزدیک بود، نه؟!

    -"..."! نه! اصلاً به من نزدیک نبود. اگر نزدیک بود که من الان این جا نبودم. من هم شهید شده بودم. "..." کجا و من کجا؟! او یک مرد بود. بزرگ بود. البته من هم بزرگ می شوم...من بزرگ می شدم، امّا مثل ناخن. مرا کند و رفت!

    دکتر بغضش را نیمه کاره خورد.

    - پس بنویسم شهید خیلی هم به شما نزدیک نبود.

    - نه ننویسید! بنویسید نزدیک بود. خیلی هم نزدیک بود. یک متر بیشتر فاصله نداشت. بنویسید سعادت نداشته. بنویسید شانس نبوده.
    مسأله یک مسأله ی ساده ی احتمال نیست و گرنه هم او باید می رفت، هم من. یک متر که فاصله ای نیست.
    بنویسید "ارمیا معمر" آدم نیست، ناخن است. باید گرفتش، کوتاهش کرد. بنویسید هنوز آدم نشده، وگرنه من که تازه نمازم تمام شده بود. بنویسید...

    -می نویسم، می نویسم، همه ش را می نویسم.
    .
    .
    .
    -----------------------
    !!!!!!!!!
    من آذاها فقد آذانى.
    و من اغضبها فقد اغضبنى.
    من سرها فقد سرنى.
    و من سائه فقد سائنى.
    هر كس او را آزار دهد مرا آزار داده است.
    و هر كس او را خشمگين كند مرا خمشگين ساخته.
    هر كس او را مسرور كند مرا مسرور ساخته نموده.
    و هر كس او را اندوهگين سازد مرا اندوهگين ساخته است!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا