ا
پسندها
162

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ماسه ها فراموشکارترین رفیقان راهند...
    پا به پایت می آیند آنقدر که گاهی سماجتشان در همراهی حوصله ات را سر میبرد
    اما کافیست تا اندک بادی بوزد یا خرده موجی برخیزد تا برای همیشه از حافظه ضعیفشان ردپایت پاک شود....
    من از نسل ماسه نیستم
    از نسل صدفم
    صدفهای که به پاس اقامت یک روزه
    تا دنیا دنیاست صدای دریا را برای هر گوش شنوایی زمزمه میکند
    من نمی دونم چطور باید عکس بزارم مگید بهم مرسی خیلی خوشگل بود
    بودیم کسی پاس نمی داشت که بودیم

    باشد که نباشیم بدانند که بودیم
    روزگارا:

    تو اگر سخت به من میگیری،

    با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،

    گرچه دلگیرتر از دیروزم،

    گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،

    لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست

    زندگی باید کرد...!
    مشک را که پر آب کرد، از خوشحالی
    حتی حواسش نبود
    دستانش را بریده اند!

    بعد ریخته شدن آب هم
    آنقدر ناراحت...
    که باز فرصت نکرد
    سراغی بگیرد از بازوانش...

    فقط وقتی حسین آمد بالای سرش
    می خواست دست به سینه سلام دهد
    که تازه فهمید
    دستانش نیستند!



    .
    .
    .

    •۩❖۩•...باز این چه شورش ست که در خلق عالم است...•۩❖۩• ویژه نامه ماه محرم*روز تاسوعا


    سلام دوست خوبم :gol:
    با آرزوی قبولی عزاداری هایتان :gol:
    شما دعوت هستید در صورت تمایل گوشه ای از مراسم عزاداریتان را به ما نشان دهید:gol:
    درود بر شما دوست عزیز

    ممنون از فعالیت شما در تالار ادبیات ( داستان و حکایت ) لطفا داستانهای کوتاه خود را در داستان هاي كوتاه قرار دهید .

    منتظر حضور شما در تالا ادبیات هستیم .

    شاد باشید .
    امام حسین علیه السلام :

    خدایا شاهدباش بر این قوم به سوی آنها آشکار می شودپسری که شبیه ترین فرد از نظر ظاهر واخلاق وگفتار به پیامبر(ص) است و ما هرگاه به ديدن پيامبرت مشتاق می ‏شديم به اين جوان نگاه می كرديم.



    .
    .
    .
    •۩❖۩•...باز این چه شورش ست که در خلق عالم است...•۩❖۩•. ویژه نامه ماه محرم*روز هشتم
    اشتباه تایپی
    .
    .
    .
    علايق:

    روانسناسی-رمان-علوم اجتماعی-ساخت و تولید
    ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست
    در گوشه ای بمیر که این راه راه تست
    این گونه گداخته جز داغ ننگ نیست
    وین رخت پاره دشمن حال تباه تست
    در کوچه های یخ زده بیمار و دربدر
    جان میدهی و مرگ تو تنها پناه تست
    باور مکن که در دلشان میکند اثر
    این قصه های تلخ که در اشک و آه تست
    اینجا لباس فاخر که چشم همه عذرخواه تست
    در حیرتم که از چه نگیرد درین بنا
    این شعله های خشم که در هر نگاه تست
    بهزیستی نوشته بود:
    شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
    شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
    پدر یک گاو خرید
    و من بزرگ شدم
    اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
    جز معلم عزیز ریاضی ام
    که همیشه میگفت:
    گوساله ، بتمرگ!
    خواهی که کسی شوی زهستی کم کن

    ناخورده شراب وصل مستی کم کن
    با زلف بتان دراز دستی کم کن

    بت را چه گنه تو بت‌پرستی کم کن
    عشق پرواز بلندي‌ست مرا پر بدهيد
    به من انديشة از مرز فراتر بدهيد
    من به دنبال دل گمشده‌اي مي‌گردم
    يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد
    تا درختان جوان، راه مرا سد نكنند
    برگ سبزي به من از فصل صنوبر بدهيد
    يادتان باشد اگر كار به تقسيم كشيد
    باغ جولان مرا بي‌در و پيكر بدهيد
    آتش از سينة آن سرو جوان برداريد
    شعله‌اش را به درختان تناور بدهيد
    تا كه يك نسل به يك اصل خيانت نكند
    به گلو فرصت فرياد ابوذر بدهيد
    عشق اگر خواست، نصيحت به شما، گوش كنيد
    تن برازندة او نيست، به او سر بدهيد
    دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره كنيد
    يا به يك شاعر ديوانة ديگر بدهي
    هنوز در دل ما شور و زور بازوست
    بیا درخت بکاریم ، باز روی زمین
    بدون آنکه بگوئیم،
    کی شکوفه دهد
    و میوه ای که به بار آورد،
    که خواهد چید.
    بهار تازه نفس،خرم و دل افروز است
    بیا خیال کنیم
    تولد من و تو صبحگاه امروز است
    سلام
    میرسی بابت دنخواست دوستیتون من فکر میکدم دومس باسیما ببسخین
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا