خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه از این بیشتر که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه میکنی اگر او را خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه،ناگهان برسد
رها کنی برود از دلت جداباشد
به او که دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی،بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که...نه نفرین نمی کنم نکند
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد...
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه از این بیشتر که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه میکنی اگر او را خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه،ناگهان برسد
رها کنی برود از دلت جداباشد
به او که دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی،بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که...نه نفرین نمی کنم نکند
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد...