خودتو با یه شعر وصف کن...!

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا بیا که شدم در غم تو سودایی
درآ درآ که به جان آمدم ز تنهایی
...
مرو مرو چه سبب زود زود می بروی؟
بگو بگو که چرا دیر دیر می آیی؟

نفس نفس زده ام ناله ها ز فرقت تو
زمان زمان شده ام بی رخ تو سودایی..
:gol:
"مولانا"
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]يه روزي قدرمو مي دوني كه ديره[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]روزي كه كسي سراغت نمي گيره[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]يه روزي مي دوني من كي و چي بودم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]روزي كه از نبودنم گريت مي گيره[/FONT]
 

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]نقشی بر آب می‌زنم از گريه حالیا [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]تا کی شود قرين حقيقت مجاز من [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]بر خود چو شمع خنده زنان گريه می‌کنم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]تا باتو سنگ دل چه کند سوز و ساز من[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
سهم من از زندگی شاید
یک دریچه با تمام حس دلتنگی
کوچه ای با حجم تنهایی
بچه هایی آشنا با درد
بچه هایی جمله با پای برهنه:
عاشق فردا...
سهم من از زندگی شاید
پر زدن با بادبادکهاست
دیدن لبخند بیرنگ گلی تنهاست!
:gol:
 
  • Like
واکنش ها: p_sh

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن روز غروب
که اقاقی ها به پیشواز سکوت می رفتند
کنار این پنجره غبار گرفته
یادت را روی شیشه ها نقاشی کردم!
باد
دستانم را نوازش کرد
و سر انگشتانم بوی اقاقی گرفت...
****
خیالت که روبرویم می نشیند
از تمام دریاها آبی تر می شوم!
و بعد
می توانم برای تمام خاطرات فراموش شدمان اسم انتخاب کنم!
****
باز غروب که می شود
دستانم را به یاد تو می سپارم
پشت این شیشه های غبار گرفته......
و سر انگشتانم
بوی اقاقی می گیرد
بوی تو...!
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
ای بر در سرایت غوغای عشق بازان
همچون بر آب شیرین،آشوب کاروانی
تو فارغی و عشقت بازیچه می نماید
تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی
 

arsi3030

عضو جدید
هركسي بد ما به خلق گويد** ما سينه او نمي خراشيم
ما نيكي او به خلق گوييم** تا هر دو دروغ گفته باشيم ...
 

arsi3030

عضو جدید
روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است بنويسيد كه يك مرغ مهاجر بوده است . بنويسيد زمين كوچه ي سرگردانيست او در اين معبر پرحادثه عابر بوده است صفت شاعر اگر همدلي و همدرديست در رثايم بنويسد كه شاعر بوده است بنويسيد اگر شعري ازاومانده بجاي مردي از طايفه ي شعر معاصر بوده است . مدح گويي و ثنا خواني اگر دين داريست بنويسيد در اين مرحله كافر بوده است . غزل هجرت من را همه جا بنويسيد روي قبرم بنويسيد مهاجر بوده است...
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ندارد چشم من تاب نگاه صحنه سازیها
من یکرنگ بیزارم از این نیرنگ بازیها
زرنگی نا رفیقان نیست این چون باز شد دستت
رفیقان را زپا افکندن و گردن فرازیها
تو چون کرکس به مشتی استخوان دلبستگی داری
بنازم همت والای باز و بی نیازیها
 

p_sh

عضو جدید
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینه​ها هفت آب شو از کینه​ها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می​روی مستانه شو مستانه شو
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز
شب که می رسد
من به شعر می برم پناه!
در میان این سکوت نا تمام
در هزار توی ذهن خسته ام
زنده می شود
خیال یک نگاه.........!
خواب می پرد ز چشم های من
مثل آن پرنده ای که سالهاست
از حریم خاطرات من پریده است...
مثل ماهی اسیر تنگ
که هیچ وقت
خواب رودخانه را ندیده است!
باز واژه ها
یکی یکی نقش می شوند روی صفحه ی سپید دفترم
وای
این خیال توست
آنکه ایستاده در برابرم!

 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز
شب که می رسد
من به شعر می برم پناه!
در میان این سکوت نا تمام
در هزار توی ذهن خسته ام
زنده می شود
خیال یک نگاه.........!
خواب می پرد ز چشم های من
مثل آن پرنده ای که سالهاست
از حریم خاطرات من پریده است...
مثل ماهی اسیر تنگ
که هیچ وقت
خواب رودخانه را ندیده است!
باز واژه ها
یکی یکی نقش می شوند روی صفحه ی سپید دفترم
وای
این خیال توست
آنکه ایستاده در برابرم!


به به

[FONT=&quot]وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]هی کار دست من بدهد چشم های تو[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]حس می کنم که قافیه هایم عوض شود[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]سهراب ِ شعرهای من از دست می رود[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]حـوّای جا گرفته در این فکر رنج ِ تلخ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]انگــار هیچ وقـت به آدم نـمی رسد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]تن داده ام به این که بسوزم در آتشت[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوم[/FONT][FONT=&quot] ![/FONT]
[FONT=&quot]وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود[/FONT][FONT=&quot][/FONT]


 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقصیر تو نیست!

تقصیر تو نیست!

تقصیر تو نبود!
خودم نخواستم چراغ ِ قدیمی خاطره ها،
خاموش شود!
خودم شعرهای شبانه اشک را،
فراموش نکردم!
خودم کنار ِ آرزوی آمدنت اردو زدم!
حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند،
نه تو چیزی بدهنکار ِ دلتنگی ِ این همه ترانه ای!
خودم خواستم که مثل زنبوری زرد،
بالهایم در کشکش شهدها خسته شوند
و عسلهایم
صبحانه کسانی باشند،
که هرگز ندیدمشان!
تنها آرزوی ساده ام این بود،
که در سفره صبحانه تو هم عسل باشد!
که هر از گاهی کنار برگهای کتابم بنشینی
و بعد از قرائت بارانها،
زیر لب بگویی:
_یادت بخیر! نگهبان گریان خاطره های خاموش!
همین جمله،
برای بند زدن شیشه شکسته این دل بی درمان،
کافی بود!
هنوز هم جای قدمهای تو،
بر چشم تمام ترانه هاست!
هنوز هم همنشین نام و امضای منی!
دیگر تنها دلخوشی ام،
همین هوای سرودن است!
همین شکفتن شعله!
همین تبلور بغض!
به خدا هنوز هم از دیدن تو
در پس پرده باران بی امان،
شاد می شوم!
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خوش بود زمانی که به دل یاد تو سر شد
غم بود نشاطی که ز هجر تو به سر شد

هامون رخم دوش ز غرقاب نگاهم
ای دل تو نبودی که ببینی که چه تر شد

ای جان تو گذشتی و چه دانی چه کشیدم
بالله ز فراقت همه عمر هدر شد

بنهاده‌ای ار راه رهایی به جدایی
دل هم پی دلدار هم آغوش سفر شد

اندوه و پشیمانی اگر نیست به رخسار
ما زنده به آنیم که با یاد تو سر شد

من کودک شادان و غزلخوان پگاهم
کینی نه به شب هست ازیرا که سحر شد

جلوه همه عمر غزل گفت و قلم زد
آخر ز پی یار هم آواز سفر شد

 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو چه ميداني اين دل كه پشت پيراهني از گل سرخ پنها ن است . چقدر دلتنگ توست . اگر

دهليز هايش را ببيني كه با نام تو تزيين شده و اگر صداي تند و هيجان الودش را بشنوي
. ان وقت شايد كمي . فقط كمي مرا درك كني تو كه هر شب به خوابم ميايي .
چه مي داني اين چشم كه از ميان تيرهاي مژ گان و كمان ابروان

. ردپاي تو را دنبال ميكند .چقدرمشتاق ديدار توست مگر نه اين

كه تو دوست بودي پس چرا رفتي و خودت را پشت امواج فاصله

پنهان كردي و ابرهاي گر يان را به سوي من فرستادي تا هم

چنان و همواره به يادت ببارند

.خيلي دلتنگ توام . گلوي پر از بغض من هم چنان واژهء دوستي

را فرياد مي زند تا شايد باد صدايم را به سرزمينت برساند و تو

بشنوي كه هنوز هم دوستت
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از سمت بارونی چشم تو
به اعجاز دریا رسیدم ببین!
می خوام پر شم از رنگ چشمای تو
بازم گریه کن گریه کن نازنین!
می خوام تر شم از لمس اشکای تو
می خوام تازه شم عاشقونه ببار!
میام تکیه می دم به دستای تو
بیا سر روی شونه ی من بذار!
ببین نازنین از دلم تا چشات
پلی بستم از جنس نور و نیاز
یه بی تاب دیوونه ام شک نکن!
اگه عاشقی با جنونم بساز!
منو تا شکوه نوازش ببر!
که دستای پاکت پر از مرهمه
منو تا خدا تا نهایت ببر
که دنیا واسه عاشقیمون کمه!
نفس های من خسته و بی قرار
هوای تو لبریز آرامشه
تو ای علت پاک تسکین من
تنم ذره ذره پر از خواهشه!
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
باز هم منم (در اوج شکست)

باز هم منم
بوی نسیم نا آگاه
سپیدهء سحر بی گناه
اولین نور افق
بعد از شبهای بی پناه
آخرین درد دروغ
همان ترس شروع
فردای یک جشن شلوغ
باز هم منم
نه آن گمشدهء شهر غریب
شدم دانایی پس از خوردن فریب
یک نظم به پایان
بعد از زندگی بی ترتیب

تو هم آخرین تاریکی طلوعی
نمرهء یک شاگرد بی دفت
یا همان آدم دو روئی
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خوبِ بی نهایت خوب

می شود فقط یک بار بی خیال و بد باشید؟
شکل این همه مردم بی غمی بلد باشید؟
چشمتان پر از اعجاز مثل سورة نور است
شکل این عروسک ها می شود جسد باشید؟
شعر من شما را کاش بی سبب نلرزانَد
می شود شما مثل ضربِ صفر و صد باشید؟
امشب از هوای شعر چشمه چشمه بی تابم
روی حس و حال من می شود که صد باشید؟
مَردِ ایلِ آزادی! ای همیشگی عاشق
می شود فقط یک بار نفرت ابد باشید؟
بر تجسم عصیان یا که حس رخوتنک
می شود فقط در خواب لحظه ای سند باشید؟
بر گذشتن از این عشق من بهانه می خواهم
خوبِ بی نهایت خوب! می شود که بد باشید؟
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]پـشت پـنـجـره[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد [/FONT][FONT=&quot]...[/FONT]
[FONT=&quot]هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]مـکـتــوب ِ یــار ؛[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]نـیـاورده ســت ؟[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot].....[/FONT]
[FONT=&quot]هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم [/FONT][FONT=&quot]...[/FONT]
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه کار به نام من دیوانه زدند
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من خواب ديده ام که به تو مي رسم ولي[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]اخلاق عشق با دل من سازگار نيست[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بايد گذشت از تو ، ولي نه! نمي شود[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]راهي به جز کشيدن اين انتظار نيست[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
 

Similar threads

بالا