مشاعرۀ سنّتی

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود...!
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوستت دارمو دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
 

sisah

عضو جدید
مرا ز وصل تو حاصل بجز تمنا نیست
خیال زلف تو بستن خلاف سودا نیست

وفا ز عهد تو میجست دوش خاطر من
جواب داد که خود این متاع با ما نیست
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تویی آن گوهر پاکیزه که در عام قدس
حاصل ذکر خیر تو بود تسبیح ملک
 

sisah

عضو جدید
کسی که روی تو دیدست حال من داند
که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند

مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست
که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دم به دم حلقه این دام شود تنگ ترو
من دست وپایی نزنم خود ز کمندت نرهانم
سر پر شور مرا نه شبی ای دوست به دامان
تا شوی فتنه راز دلم وسوز نهانم
 

sisah

عضو جدید
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
عیش خلوت به تماشای گلستان ماند

می حلالست کسی را که بود خانه بهشت
خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی بیاد خط تو بر آب میزدم
 

sisah

عضو جدید
من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود
سر نه چیزست که شایسته پای تو بود

خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر
وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوش درحلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی توبود
 

sisah

عضو جدید
دلم دل از هوس یار بر نمی‌گیرد
طریق مردم هشیار بر نمی‌گیرد

بلای عشق خدایا ز جان ما برگیر
که جان من دل از این کار بر نمی‌گیرد
 

sisah

عضو جدید
دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست
باد نوروز علی رغم خزان بازآمد

مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت
دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد
 

mmg11

عضو جدید
آه از این زشتان که مه رو می​نمایند از نقاب
از درون سو کاه تاب و از برون سو ماهتاب

چنگ دجال از درون و رنگ ابدال از برون
دام دزدان در ضمیر و رمز شاهان در خطاب......

حضرت مولانا
 

a young Architect

عضو جدید
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد افت دور فلک از جان و تنش
 

a young Architect

عضو جدید
امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
نازنین حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب امدی
اخر این زودتر می خواستی حالا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

اسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
 

sisah

عضو جدید
اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش
خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
تگرگی نیست,مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
 

sisah

عضو جدید
مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن
که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست

اگر عداوت و جنگست در میان عرب
میان لیلی و مجنون محبتست و صفاست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا