رند عالمسوز را با مصلحت بینی چه کار؟مرا غبار تو هرگز اثر کند در دل
که خاکپای توام؟ خاک را چه غم ز غبار؟
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاکشب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن
مگر انکه شمع رویت به رهم چراغ دارد
شاها ز بهر جانها زهره فرست مطربدل و دینم دلو دینم ببرده است
برو دوشش برو دوشش برو دوش
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی،خدا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی،خدا بکند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |