شبها چه تلخ می گذرد ، روزها چه بد
بعد از تو لحظه ها چقَدَرسخت می رود
گریه همان و بی تو نشستن همان عزیز
غم بی حساب تر شده و درد بی عدد  
این خواجه راست گفته و من هر چه می کنم
"بد عهدی  زمانه  زمانم   نمی دهد"  
سر روی دست، دست به زا نو گذشته است
عمرم به دستِ«می شود این  یا نمی شود؟»
بس کن تو روز گار غریب و برای من 
از باغ آه غنچه نچین هی سبد سبد!!