بعضی وقتا مشکل از خود ماست !
واسه کسی که یه قدم واسمون برمیداره ، دو کیلومتر پیاده میریم . . .
گفتگوهای تنهایی
- شروع کننده موضوع سرمد حیدری
- تاریخ شروع
- وضعیت
بعضی وقتا مشکل از خود ماست !
واسه کسی که یه قدم واسمون برمیداره ، دو کیلومتر پیاده میریم . . .
غریبه ها که هیچ . . .
دوستان هم گاهی به اندازه ی دو سه خط بیشتر ، حوصله ات را ندارند . . .
دوستان هم گاهی به اندازه ی دو سه خط بیشتر ، حوصله ات را ندارند . . .
حالا که تمام راه را آمده ام
حالا که تا تو هیچ نمانده
چقدر دیر خدا یادش آمد
که ما قسمت هم نیستیم . . .
حالا که تا تو هیچ نمانده
چقدر دیر خدا یادش آمد
که ما قسمت هم نیستیم . . .
هـوس کـرده ام
تــــو بـاشی و مـــن ...
و هـیـچ کـس نـباشـد !
تمام نـوازش را از دست هایت بگیرم
به تلـافـی تـمام روزهایـی که مـی خـواستمت و نبودی ... !
تــــو بـاشی و مـــن ...
و هـیـچ کـس نـباشـد !
تمام نـوازش را از دست هایت بگیرم
به تلـافـی تـمام روزهایـی که مـی خـواستمت و نبودی ... !
باختم تا دلخوشت کنم ، بدان که برگ برنده ات سادگیم نبود ! دلم بود . .
تو هنوز ،
با تمام نبودنت ،
تنها پناهگاه من
از این آدمهایی ...
با تمام نبودنت ،
تنها پناهگاه من
از این آدمهایی ...
خدایا!
خورشید را به من قرض میدهی ؟
از تو كه پنهان نیست
سرزمین خیالم سالهاست یخ بسته است....
خورشید را به من قرض میدهی ؟
از تو كه پنهان نیست
سرزمین خیالم سالهاست یخ بسته است....
گوشه اي ميگريستم
عابري گفت:حالتان خوب است؟
گفتم: خوبم
تنها تکه اي تنهايي توي چشمم رفته است…
عابري گفت:حالتان خوب است؟
گفتم: خوبم
تنها تکه اي تنهايي توي چشمم رفته است…
خدایا مهربان میشود مهربانی و نور و روشنایی و گرمای خودت را به من هدیه کنی
خودت که میدانی چه مرگم هست
آخرین ویرایش:
کاش هنوز کودکی بودم
تا هر وقت اشکم سرایز میشد
دستی به سمت اشکهایم میامد تا پاکش کند و مرا ارام
اما حالا که بزرگ شدم
در تنهایی و سکوت انقدر گریستم
که حتی کسی نمیشنود صدای بغض الودم را بلکه همه ادمها صدای رسا و محکم مرا میشنود و به خیالشان بی درد هستم
تا هر وقت اشکم سرایز میشد
دستی به سمت اشکهایم میامد تا پاکش کند و مرا ارام
اما حالا که بزرگ شدم
در تنهایی و سکوت انقدر گریستم
که حتی کسی نمیشنود صدای بغض الودم را بلکه همه ادمها صدای رسا و محکم مرا میشنود و به خیالشان بی درد هستم
بــخــــــنـد !
میــــخــواهــــم ،
تــــجــدیـــد ِ حــــیــات کــــنـم …!
میــــخــواهــــم ،
تــــجــدیـــد ِ حــــیــات کــــنـم …!
تـــــو ،
بـــا نـــان ِ داغ افـــطار میــکنــی ..
مــن ،
بـــا نــــگـاه ِ تـــــو …!
بـــا نـــان ِ داغ افـــطار میــکنــی ..
مــن ،
بـــا نــــگـاه ِ تـــــو …!
چـشـــمـانـت..
دریـــــا را ، به “مــَـــد” مـی‌کـــشانـــد !
مـــــرا بـه شـــعر …!
دریـــــا را ، به “مــَـــد” مـی‌کـــشانـــد !
مـــــرا بـه شـــعر …!
- وضعیت
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
|
کوچه های تنهایی | ادبیات | 6180 | |
|
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |
Similar threads
-
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم)
- شروع شده توسط حمید...HaMiD
- پاسخ ها: 122
-
-