چرا امام علي از پذيرفتن خلافت و امامتي كه از جانب خدا بود امتناع كرد؟!!!!!!!!

hasan_g2002

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببینید ما اینجا بحث نمی کنیم که حرف خودمون رو به کرسی بشونیم
بحث می کنیم که حقیقت مشخص بشه
شاید واقعا برای اشخاصی جای شبهه و سوال وجود داشته باشه
حتما لازم نیست که جبهه گیری بشه ، طرفی هم وجود نداره ، همه ما ایرانی هستیم و مسلمان و تحصیل کرده
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
با بابات حرف نمیزنی که میگی علی .

شعور داشته باش . اگه به هیچ دین و آیینی اعتقاد نداری به بقیه ادیان و مقدساتشون احترام بذار .

خارجیاش که از حضرت علی چیز زیادی نمیدونن و اصلا بهش اعتقاد ندارن اینجوری مثل تو نمیگن علی .

از امام علی یا حضرت علی یا علی (ع) و .... استفاده میکنن .

حتی در حد جواب دادن نیستی.
 

nima.trojan

عضو جدید
حتی در حد جواب دادن نیستی.

انتظار جواب دادن نداشتم فقط هشداری بود بابت اینکه حواست باشه چی داری میگی .

باز هم در حد جواب دادن نیستی

تو این مورد هم اصلا به تو ربطی نداره که بخوای جواب بدی یا ندی ، مخاطب من تو نبودی که خودتو قاطی میکنی .
 

P.Guardiola

اخراجی موقت
مطمئنی بی طرفی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:eek:

نمردیم و از سنی بودن سعدی و حافظ و مولانا باخبر شدیم . :surprised:

بله من بی طرف هستم.
ولی نیمای عزیز میشه تنها یک بیت از این شعرا درباره امام زمان و ولایت و امامت و.. برای ما بیارین؟
این شعرا اسامی خلفا مانند ابوبکر و عمر و علی رو زیاد استفاده کردن ولی نه خبری از امامت هست نه امام زمان نه ولایت و نه ....
در حالیکه در شعرای شیعه نظیر شهریار و ... شما میتونی به وضوح نماد شیعه گری رو ببینید.


اگر معتقدین ادیبان بزرگ ایران قبل از صفویه شیعیه بودن استنادات خودتون رو ارائه کنید.
من که جز اظهار اینها به اسلام و محمد و بعضا خلفای اسلام چیزی ندیدم.
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کی انقد باجسارت اعلام کرده سعدی وحافظ سنی بودن؟مطالعهههههههههههههههه مطالعه جناب
حافظ شيرازي كه او را لسان الغيب مي نامند، مردي از تبار علما و داراي سيره و روح عرفا بوده است. اگر چه آوازه‌ي اشعار او در زمان حياتش از دروازه‌ي شيراز به خارج سرايت كرده بود، ولي مردم زمانش بيشتر او را درجمله‌ي دانشمندان حكمت و فقه و ادبيات و معارف الهي و در زمره‌ي سالكان مي شناختند. از آن هنگام كه اشعارش توسط يكي از هم شاگردان و هم بحث او جمع آوري گشت و به صورت ديوان در آمد، به تدريج شخصيت شعر او بر ديگر ابعاد وجوديش غلبه يافت و به شخصيتي شهرت يافت كه در زمان حياتش از آن احتراز داشت و به غير آن مشهور بود. اين توصيفات را محمد گلندام جمع كننده‌ي دیوان حافظ كه با او در كلاس درس قوام الدين حسن شركت مي كرد، از هم شاگردي خود داشته است.
مذهب رایج در زمان حافظ:
در اوایل قرن هشتم اهالی شیراز و حکومت اهل سنت بودند، نماز و مساجد به شیوه اهل سنت بود، زاهد و واعظ و مفتی همگی سنی بودند. شاهد این امر هم اساتید خود جناب حافظ هستند همگی از بزرگان و مشاهیر اهل سنت اند. تمامی شخصیت های مذهبی و عقیدتی زنده در آن زمان، اهل تسنن بوده اند.

جبهه های مقابل حافظ
حافظ تا پایان عمر در حال مقابله و درگیری فرهنگی و به نوعی انقلاب در زمان خود بود. غزلی از حافظ نیست که در آن نشانی از عقاید عارفانه و ردّ افکار جاهلانه نباشد.
مرحوم قزويني يكي از حافظ شناسان خيلي نزديك به عصر خواجه شيراز يا معاصر با او، حافظ را اين گونه معرفي نموده است: "از نوشته هاي مورخان و تذكره نويسانِ معاصر با حافظ يا نزديك به او و هم چنين از ديوان اشعار او، استنباط مي شود خواجه‌ي شيراز از زمره‌ي علما و دانشمندان شيعه‌ي عصر خويش بوده است.
از گفتار علامه مطهري (ره) نيز شيعي بودن حافظ را مي توان فهميد. او مي گويد: "اگر چه حافظ مي گويد: (قطع اين مرحله بي همرهي خضر مكن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهي) اما كسي نمي داند استاد و مراد حافظ ـ در تصوف و عرفان ـ چه كسي بوده و علتش اين است كه شيعه بوده است و تصوف شيعه از تصوف سني اين امتياز را دارد كه كمتر دچار اين سلسله ها و اين تشريفات بوده است و اين حرف ها بيشتر مال متصوفه‌ي اهل تسنن است و متصوفه‌ي واقعي شيعه، هم عميق تر بوده و هم كمتر اهل اين حرفه ها هستند كه خودشان را شيخ و استاد نشان دهند."
برخي اشعار ديوان حافظ نيز گوياي افكار و اعتقادات شيعي او است . او از تشنگي و مظلوميت حضرت اباعبدالله و ياران ابشان ياد مي كند و ظهور كوكب هدايت حضرت ولي عصر را آرزو مي نماید.
حال جای این پرسش است که با توجه به اينكه بسياري از بزرگان ادبي ما در آثار خود مدح و ثناي خلفاي راشدين را نوشته اند و ممكن است بعضي از آنها هم شيعه بوده باشند مانند سعدي، حافظ، عطار و مولوي. دليل و حكمت آن چیست؟ براي روشن شدن پاسخ اين پرسش بايد به اين چند مطلب توجه شود:
1. آنانكه به حقيقت ، سني مذهب بودند، نيازي نداشتند به اينكه عقايد خود را پنهان كنند چون آنان حاكم بودند و همواره امنيت داشتند. لكن شيعيان در اقليت و زير فشار حاكمان سني مذهب بودند و امنيت نداشتند. آنان براي حفظ مكتب و جان و مال خود ناچار بودند با حاكمان وقت همراهي كنند و در مواردي عقايد خود را اظهار نكنند و اين برنامه از سوي امامان شيعه ارائه شده بود و شيعيان بايد آن را اجرا مي كردند.
2. اگر كسي سني مذهب باشد، دو پهلو حرف نمي زند و اصلاً نيازي به دو پهلو حرف زدن نيست و اگر ببينيم كسي در مواردي خلفاء را مدح مي كند و در مواردي از آنان به نيكي ياد نمي كند بايد بفهميم كه اين شخص سني مذهب تمام عيار نيست بلكه مي توان گفت كه او شيعه مذهب است و گر نه دو پهلو سخن نمي گفت و اظهار مدح يا دوستي ، براي علل خاصي بوده است.
3. يكي از برنامه هاي اساسي مكتب شيعهء اثني عشريه كه از سوي امامان معصوم پايه ريزي شده ، تقيه است.
عمار ياسر در زير فشار شكنجه با شكنجه گران هماهنگي كرد و در خدمت پيامبر اظهار ناراحتي مي كرد. آيه آمد كه اين عمل، اشكال ندارد و پيامبر هم به عمار فرمود: اگر باز هم چنان صحنه اي روي داد، تو همانطور عمل كن.
در روايات فراواني ، امامان شيعه دستور به تقيه داده اند و هركس كه پيرو امامان است در موارد تقيه ، تقيه مي كند و رفتاري از پيش خود انجام نمي دهد.
امام باقر (ع) فرمود: تقيه براي اين منظور تشريع شده كه خون حفظ شود و براي همين در مورد خون تقيه نيست.
اگر بگويند : به فلان كسي ناسزا بگو و گرنه تو را مي كشيم. در اينجا بايد ناسزا بگويي و حق نداري به خاطر ناسزا نگفتن خود را به كشتن بدهي ولي اگر بگويند فلان فرد را بكش و گر نه تو را مي كشيم در اينجا حق نداري او را بكشي گر چه تو را بكشند ، تو بايد كشته بشوي و كسي را به ناحق نكشي.
از آنچه گذشت معلوم شد كه اين مدح و ثناها از باب تقيه است و هيچگونه اشكالي ندارد. طبق آنچه از ابیات مذهبی فردوسی برمی آید او نیز شیعه مذهب بوده است.
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انتظار جواب دادن نداشتم فقط هشداری بود بابت اینکه حواست باشه چی داری میگی .



تو این مورد هم اصلا به تو ربطی نداره که بخوای جواب بدی یا ندی ، مخاطب من تو نبودی که خودتو قاطی میکنی .

بچه ها اینجا جای دعوا نیست همه بنده ی خدا هستیم قرار نیست این تایپیکا اختلاف و جنگ بین شیعه وسنی باشه جنبه ی بحث داشته باشید دوستان
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حتی در حد جواب دادن نیستی.

انتظار نداشته باشید از دینش دارید صحبت میکنید چیزی بگه بهتره با محاوره وگفتمان دینتونو به بقیه هم بشناسونید همین بخدا حیفه که اینجور باهم صحبت میکنید البته من درحدی نیستم که توصیه ای کنم فقط دوست دارم همه باهم دوست باشیم چه شیعه چه سنی ...
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بله من بی طرف هستم.
ولی نیمای عزیز میشه تنها یک بیت از این شعرا درباره امام زمان و ولایت و امامت و.. برای ما بیارین؟
این شعرا اسامی خلفا مانند ابوبکر و عمر و علی رو زیاد استفاده کردن ولی نه خبری از امامت هست نه امام زمان نه ولایت و نه ....
در حالیکه در شعرای شیعه نظیر شهریار و ... شما میتونی به وضوح نماد شیعه گری رو ببینید.


اگر معتقدین ادیبان بزرگ ایران قبل از صفویه شیعیه بودن استنادات خودتون رو ارائه کنید.
من که جز اظهار اینها به اسلام و محمد و بعضا خلفای اسلام چیزی ندیدم.

اینم یه شعر از حافظ که به واقعه کربلا اشاره داره :
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنواین حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راهبی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
 

شادیاخ

عضو جدید
اینم یه شعر از حافظ که به واقعه کربلا اشاره داره :
زان یار دلنوازم شکریست با شکایتگر نکته دان عشقی خوش بشنواین حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردمیا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کسگویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جاسرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندیجانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصوداز گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزودزنهار از این بیابان وین راهبی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونمیک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بستکش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابمجور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظقرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

باز هم مذهب عاملی برای جنگ شده محض اطلاع

• حكيم ابوالقاسم فردوسی چه خوش گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دو آن بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود و جفت بتول
که او را به خوبی ستاید رسول
صحابان او جمله اخیر بودنند
همه هر یکی همچو اختر بودنند
ولیکن ازیشان چهار آمدند
که در دین حق پایدار آمدند
ابوبکر صدیق شیخ عتیق
که بد روز و شب مصطفی را رفیق
پس از وی عمر بد که قیصر به روم
ز سهمش نیاراست خفتن به بوم
سیم، میر عثمان دین دار بود
که شرم و حیا زو پدیدار بود
چهارم علی ابن عم رسول
سر شیرمردان و جفت بتول
از آزار این چار، دل را بتاب
که آزارشان دوزغ آرد به تاب
• شیخ فرید الدین عطار نیشابوری
خواجه اول که اول یار اوست
ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ اوست
صدر دین، صدیق اکبر، قطب حق
در همه چیز از همه برده سبق
خواجه شرع آفتاب جمع دین
ظل حق فاروق اعظم شمع دین
ختم کرده عدل و انصافش بحق
در فراست بود بر وحیش سبق
خواجه سنت که نور مطلق است
بل خداوند دو نور بر حق است
آنک غرق قدس و عرفان آمدست
صدر دین عثمان عفان آمدست
خواجه حق، پیشوای راستین
کوه حلم و باب علم و قطب دین
ساقی کوثر، امام رهنمای
ابن عم مصطفی، شیر خدای
خدایا نور دین همراه ما کن
محمد را شفاعت خواه ما کن
زکار ما مگردان خشمناکش
ز ما خشنود گردان جان پاکش
تحیت باد بیش از صد هزاران
برو از حق و زو بر جمع یاران
خصوصاً چار یار پاک گوهر
ابوبکر و عمر، عثمان و حیدر
نبی فرمود کایشانند انجم
بایهم اقتدیتم اهتدیتم
آنکه یارش بد ابوبکر و عمر
از سر انگشت او شق شد قمر
آن یکی او را رفیق غار بود
و آن دگر لشکرکش ابرار بود
صاحبش بودند عثمان و علی
بهر آن گشتند در عالم ولی
آن یکی کان حیاء و حلم بود
وان دگر باب مدینه علم بود
• جلال الدین مولوی رومی
چون محمد یافت آن ملک و نعیم
قرص مه را کرد او در دم دو نیم
چون ابوبکر آیت توفیق شد
با چنان شه صاحب و صدیق شد
چون عمر شیدای آن معشوق شد
حق و باطل را چو، فاروق شد
چون که عثمان، آن را عین گشت
نور فایض بود و ذی النورین گشت
چون ز رویش مرتضی شد در فشان
گشت او شیر خدا در مرج جان
• سعدی شیرازی
چه نعمت پسندیده گویم ترا؟
علیک السلام ای نبی الورا
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد
نخستین ابوبکر پیر مرید
عمر پنجه بر پیچ دیو مرید
خردمند عثمان شب زنده دار
چهارم علی شاه دلدل سوار
تریاق در دهان رسول آفریده حق
صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟
ای یار غار سید و صدیق نامور
‎مجموعه‌ی فضایل و گنجینه‌ی صفا
مردان قدم به صحبت یاران نهاده‌اند
لیکن نه هم چنانکه تو در کام اژدها
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
تا در سبیل دوست به پایان برد وفا
دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی
گر خواجه‌ی رسل نبدی ختم انبیاء
سالار خیل خانه‌ی دین صاحب رسول
سر دفتر خدای پرستان بی ریا
دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند
عاجز در آنکه چون شود از دست وی رها؟
دیگر جمال سیرت عثمان که بر نکرد
در پیش وی دشمن قاتل سر از حیا
آن شرط مهربانی و تحقیق دوستی است
کز بهر دوستان بری، از دشمنان جفا
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبار در مناقب او گفته «هل اتی»
زورآزمای قلعثی خیبر که بند او
در یکدگر شکست به بازوی «لا فتی»
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود
جان بخش در نماز و جهانسوز در وغا
دیباچه‌ی مروت و سلطان معرفت
لشکرکش فتوت و سردار اتقیاء
پیغمبر آفتاب منیر است در جهان
وینان ستارگان بزرگند و مقتدا
• حکیم نظامی گنجوی
صدیق به صدق پیشوا بود
فاروق ز فرق هم جدا بود
و آن پیر حیائی خدا ترس
با شیر خدای بود همدرس
به مهر علی گرچه محکم پیم
ز عشق عمر نیز خالی نیم
همیدون درین چشم روشن دماغ
ابوبکر شمعست و عثمان چراغ
بدان چار سلطان درویش نام
شده چار تکبیر دولت تمام
نعمت اللهم وز آل رسول
چاکر خواجه‌ام خفی و جلی
• عبدالرحمن جامی
امت احمد از میان امم
باشد از جمله افضل و اکرم
اولیایی کز امت اویند
پیرو شرع و سنت اویند
رهبران راه هدی باشند
بهتر از غیر انبیاء باشند
خاصه آل پیغمبر و اصحاب
کز همه بهترند در هر باب
وز میان همه نبود حقیق
به خلافت کسی به از صدیق
وز پی او نبود از آن احرار
کس چو فاروق لایق آن کار
بعد فاروق جز به ذی النورین
‎کار ملت نیافت زینت و زین
بود بعد از همه به علم و وفا
• اسد الله خاتم الخلفا
جز به آل کرام و صحب عظام
سلک دین نبی نیافت نظام
نامشان جز به احترام مبر
جز به تعظیم سویشان منگر
همه را اعتقاد نیکو کن
دل زانکارشان بیک سو کن
• خاقانی شروانی
از دفتر عشق چار یارش
یک بود و ده و صد و هزارش
اصحابش بیش و کم نشاید
کاعداد مهین چهار باید
هر چار چهار رکن تمکین
بل چار حدود کعبه دین
بینی حرم محمدی را
دیوانگه سر سرمدی را
پیشش دو خلیفه رخ نهاده
جوزا بکنار شمس خفته
هر سه شده یک نهاد و یکراه
چون یک الف و دو لام الله
خاکش ز چهارم آسمان به
ذاتش ز مسیح جاودان به
• عبید زاکانی
خوش وقت آن که عاشق صدیق اکبرست
در راه دین موافق صدیق اکبرست
چون آفتاب روشن و چون صبح صادق است
هر کو محب صادق صدیق اکبرست
در معرضی که دم ز صفا و وفا زنند
آن کیست کو مطابق صدیق اکبرست
بگذار جمله در ره صدق و قبول دین
بنما کسی که سابق صدیق اکبرست
انصاف آن که خاطر شوریده قاصر است
از مدحتی که لایق صدیق اکبرست
آن کس که بود تقوی و تجرید کار او
هم مونس پیمبر و هم یار غار او
چون بست بهر دین محمد میان عمر
در هم شکست گردن گردن کشان عمر
برباد رفت خرمن کفار خاکسار
چون برکشید خنجر آتش فشان عمر
خورشید دین به اوج کمال آن زمان رسید
کانداخت سایه بر سر اسلامیان عمر
دستش به مکه گردن قیصر بزد به روم
چون گشت برممالک دین قهرمان عمر
هم آسمان دانش و هم آفتاب عدل
هم خوابه‌ی محمد آخر زمان عمر
آن کو به تیغ شرع نبی آشکار کرد
بنیاد دین به بازوی خود استوار کرد
خلد برین نشیمن عثمان با حیاست
جنات عدن مسکن عثمان با حیاست
مه پیش خویش خرمنی از نور گرد کرد
تا خوشه چین خرمن عثمان با حیاست
شمع که روشن است شبستان جان او
نور درون روشن عثمان با حیاست
خصم خدا و خصم رسول است و خصم خود
آن بی حیا که دشمن عثمان با حیاست
تا دامن قیامت و تا روز رستخیز
دست عبید و دامن عثمان با حیاست
کو نخست بهر نبی سیم و زر بباخت
وانگه برای قوت دین جان و سر بباخت
سلطان اولیا و شه اصفیا علی است
بگزیده محرم حرم کبریا علی است
مشعل فروز شه ره دین ذوالفقار اوست
چابک سوار معرکه‌ی «لافتی» علی است
آن کس که علم و حلم و سخا ختم شد بر او
عم زاده‌ی محمد و شیر خدا علی است
آن کو به آب تیغ فرو شست گرد کفر
ز روی دین مبارز خیبر گشا علی است
مسکین «عبید» خاک سگ کوی آن کس است
کو از سگان خاک در مرتضی علی است
حاشا که التجا به دگر کس بود مرا
مهر حسین و حب حسن بود مرا
• سنایی غزنوی
گفتم ابوبكر با احمد چرا يكتا شدي
گفت هر حرفي كه ضعفي يافت آن مدغم بود
گفتم اي عمر تو ديدي بوالحكم بس چون بود
گفت زمرد كي سزاي ديده‌ ارقم بود
گفتم اي عثمان بنا گه كشته‌ي غوغا شدي
گفت خلخال عروس عاشقان زان دم بود
گفتم اي حيدر مئي از ساغر شيران بخور
گفت فتح ما زفتح زاده ملجم بود
در جايي ديگر مي‌سرايد:
يك جهان بوبكر و عمر و عثمان و علي بينم همي
آن حيا و حلم و عدل و صدق آن هر چار كو
جد بوبكر بود دين را جاه
دين زبوبكر يافت تاج و كلاه
صدق او ميزبان ايمان بود
مصطفي هر چه خواست او آن بود
بعد از منقبت خليفه اول، قريب به هشتاد بيت در مدح حضرت خليفه دوم عمر بن خطاب -رضی الله عنه- مي‌آورد در مقدمه‌ی آن مي‌نويسد:
بود عدل عمر زبي مكري
آيينه صدق روي بوبكري
كان اسلام و زين ايمان بود
صدق او را عقل و عدل را كان بود
و در منقبت خليفه‌ی سوم -رضی الله عنه- مي‌نويسد: ذكر شهيد القتيل المظلوم ابي عمر عثمان بن عفان ذي‌النورين المكرم في المنزلتين ختن رسول‌الله باثنتين
شرم و حلم و سخا شمايل او
هر سه ظاهر شدند از مخايل او
اين سه خصلت اصول را بنياد
بدو دختر رسول را داماد
و در ادامه قصايدي در مدح خليفه‌ی چهارم حضرت علي -رضی الله عنه- مي‌سرايد و در مقدمه‌ی آن مي‌آورد:
خيبر از تيغ او خراب شده
سرآبش همه سراب شده
هرگز از بهر بدره و برده
خلق را خصم خويش ناكرده
• عبدالقادر مراغه‌ای
بود صدیق تقی نزد محمد مقبول
کرده احکام خدا را از سر صدق قبول
یار ثانی پیر عمر خطابست
آمد منبر و محراب و سر اصحابست
سیمین یار و وفادار نبی عثمانست
مرغ باغ ملکوت و به جهان سلطانست
اسدالله علی، ابن عم خواجه ماست
رضی الله بگو کو شه مردان خداست
• بیدل دهلوی
ابوبکر شد سر خوش جام صدق
شراب وفا یافت در کام صدق
کدورت برون رفت ز آب و گلش
صفا یافت جام کمال از دلش
عمر یافت کام از می عدل و داد
بر آفاق چون استوا، خط نهاد
که هر کس ز مضمون این خط گذشت
به اسرار تحقیق واصل نگشت
به عثمان چو دور یقین داد دست
ز سر جوش خم حیا گشت مست
حیا با یقین توام افتاده است
دل بی یقین زین صفت ساده است
علی گشت سرشار صهبای علم
که یک جرعه اوست دریای علم
نبوت بطون و ولایت ظهور
جمال و جلال دو عالم حضور
• اقبال لاهوری
ای تو را فطرت ضمیر پاک داد
از غم دین سینه‌ای صد چاک داد
تازه کن آئین صدیق و عمر
چون صبا بر لاله صحرا گذر
تا ز صدیقان این امت شوی
بهر دین سرمایه و قوت شوی
در اینجا برای جلوگیری از اطاله‌ی کلام، لازم می‌دانم که فقط به ذکر نام بزرگانى که در مدح خلفای راشدین (رض) لب به سخن گشوده‌اند بسنده کنم:
انوری ابیرودی، محمد بن جریر طبری، شیخ ابو اسحاق کازرونی، ابو سعید ابوالخیر، ابوالقاسم قشیری، امام محمد غزالی، مسعود سعد سلمان، شهاب الدین احمد سمعانی، ادیب صابر، عثمانی مختاری، رشید الدین وطواط، قطب الدین محمد، شیخ شهاب الدین ابو حفص عمر سهروردی، حکیم ابوالمجد و شیخ شطاح روز بهان فسایی.

منبع
 

P.Guardiola

اخراجی موقت
اینم یه شعر از حافظ که به واقعه کربلا اشاره داره :
زان یار دلنوازم شکریست با شکایتگر نکته دان عشقی خوش بشنواین حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردمیا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کسگویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جاسرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندیجانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصوداز گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزودزنهار از این بیابان وین راهبی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونمیک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بستکش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابمجور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظقرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

این که این شعر از نظر شما واقعه کربلا رو توضیح میده تفسیر شماست.
چون فکر کردین تنها جنگی که در دنیا عاشقان و اندیشمندان رو کشتن و آب ندادن واقعه کربلا بوده !!!!
اگر اینقدر تابلو اشاره به کربلا داره، اشاره به نام حسین به طور مستقیم چه فرقی میکنه؟


در ضمن اهل سنت هم طرفدار یزید نیستن که مثلا از واقعه کربلا یادی نکنند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شیعه یعنی اعتقاد به دوازده امام، اعتقاد به ولایت، اعتقاد به موجودی به نام امام زمان و ....
کوکب هدایت رو شما تشبیه میکین به امام زمان !!!!!


99.9 درصد اهل تسنن در مظلومیت حسین در کربلا شکی ندارن، توی کتاب هاشون هم بسیار آمده.
شما گویا کتب بسیاری از فیلسوفان سکولار رو نخوندین که یزید رو در آن جنگ ظالم میدون و حسین رو یک آزاده، ربطی به شیعه گری نداشت.
من هم به عنوان یک بیطرف از منظر مذهبی، طرف آزادگی حسین هستم و ایستادگیش، ولی دلیلی نداره به چیزهایی مثل ولایت و... اعتقادی داشته باشم . :redface:
 

P.Guardiola

اخراجی موقت
کی انقد باجسارت اعلام کرده سعدی وحافظ سنی بودن؟مطالعهههههههههههههههه مطالعه جناب
حافظ شيرازي كه او را لسان الغيب مي نامند، مردي از تبار علما و داراي سيره و روح عرفا بوده است. اگر چه آوازه‌ي اشعار او در زمان حياتش از دروازه‌ي شيراز به خارج سرايت كرده بود، ولي مردم زمانش بيشتر او را درجمله‌ي دانشمندان حكمت و فقه و ادبيات و معارف الهي و در زمره‌ي سالكان مي شناختند. از آن هنگام كه اشعارش توسط يكي از هم شاگردان و هم بحث او جمع آوري گشت و به صورت ديوان در آمد، به تدريج شخصيت شعر او بر ديگر ابعاد وجوديش غلبه يافت و به شخصيتي شهرت يافت كه در زمان حياتش از آن احتراز داشت و به غير آن مشهور بود. اين توصيفات را محمد گلندام جمع كننده‌ي دیوان حافظ كه با او در كلاس درس قوام الدين حسن شركت مي كرد، از هم شاگردي خود داشته است.
مذهب رایج در زمان حافظ:
در اوایل قرن هشتم اهالی شیراز و حکومت اهل سنت بودند، نماز و مساجد به شیوه اهل سنت بود، زاهد و واعظ و مفتی همگی سنی بودند. شاهد این امر هم اساتید خود جناب حافظ هستند همگی از بزرگان و مشاهیر اهل سنت اند. تمامی شخصیت های مذهبی و عقیدتی زنده در آن زمان، اهل تسنن بوده اند.

.

اینا تفسیرهای شماست پروانه جان.
کسی دو پهلو حرف نزده، شیعیان عزیز تفسیر دو پهلو میکنند.


« گرایش حافظ به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی(علیه السلام) دو وجه و محمل دارد: یکی تمایل به اهل بیت علیهم السلام در نزد شافعی و پیروان او.


دوم نوعی گرایش کلی و مبهم و کمرنگ به تشیع که در عصر حافظ باب شده بود. چنانکه نه فقط علمای معاصرش چون شمس الدین آملی، صاحب نفائس الفنون، و دیگر از اساتیدش، میر سید شریف جرجانی، بلکه حتی شخصیت غریبی چون تیمور نیز از این گرایش ها داشته اند.


یکی از ادله تسنن حافظ شیرازی مدح قاضی فالی است. حافظ می گوید که قوام شرع به چند نفر است یکی از آنان همین مجدالدین اسماعیل فالی است. علاوه بر اینکه در دوران حافظ شیراز مرکز اهل سنت بود شیعه بودن حافظ در شیراز مثل سنی بودن یک شخص در قم است که بعید و غیر عادی است. بعضی افراد اشعاری از دیوان حافظ را دلیل بر تشیع وی می دانند در حالی که این ابیات در نسخه های کهن موجود نیست و به مرور افزوده شده است.


منبع :


حافظ/ بهاء الدین خرمشاهی / طرح نو / ۱۳۷۸/ ص ۱۶۱
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حماسه سراي بزرگ باستان حكيم ابوالقاسم فردوسي (م. 411 ق.) گويد:


چه گفت آن خداوند تنزيل و وحي كه من شهر علمم، عليّم در است اگر چشم داري به ديگر سراي منم بنده اهل بيت نبي

خداوند امر و خداوند نهي درست اين سخن گفتِ پيغمبر است به نزد نبيّ و «وصيّ» گير جاي ستاينده خاك پاي «وصيّ»

حكيم طوس، چنان كه از ابيات بالا نيز پيداست، هر گاه از امام علي، عليه‏السلام، ياد مي‏كند بيش از هر وصف ديگر به «وصايت» تكيه مي‏كند و هميشه با تأكيد صريح حضرتش را «وصيّ» مي‏نامد كه همين خود مي‏تواند حاكي از اعتقادي باشد كه فردوسي بي گمان به حقانيت غدير داشت.

جلال الدين محمد مولانا مولوي (م. 670 ق.) در ديوان ماندگار خود مي‏گويد:


تا صورت پيوند جهان بود، علي بود شاهي كه ولي بود و وصي بود، علي بود

تا نقش زمين بود و زمان بود، علي بود سلطان سخا و كرم و جود، علي بود

ملاي رومي در اين غزل مولا علي، عليه‏السلام، را مانند يك شاعر شيعي با اوصاف و امتيازهايي چون: «ولي»، «وصي» و «معصوم به نص قرآن» مي‏ستايد و در ضمن رباعيات خود مي‏گويد:


روزي نشد از سر علي كَس آگاه يك ممكن و اين همه صفات واجب

زيرا كه نشد كَس آگه از سر الاه لا حول و لا قوة إلاّ باللّه

در دفتر ششم مثنوي نيز به تفسير حديث «من كنت مولاه فعليّ مولاه» پرداخته، مي‏گويد:


زين سبب پيغمبر با اجتهاد گفت هر كَس را منم مولا و دوست

نام خود و آن علي مولا نهاد ابن عمّ من علي مولاي اوست

پس از مولوي مي‏رسيم به شيخ مصلح‏الدين سعدي شيرازي (م. 690 ق.) و مي‏بينيم كه وي نيز كسي از اصحاب پيامبر، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، را مانند علي، عليه‏السلام، نستوده است:


جوانمرد اگر راست خواهي وليّ است

كرم، پيشه شاه مردان علي است

سعدي در اين بيت از اميرالمؤمنين، عليه‏السلام، با نام «وليّ» ياد مي‏كند.

مرحوم قاضي نورالله شوشتري از كتاب «خلاصة‏المناقب» مولانا نورالدين جعفر بدخشي قصيده‏اي از قصايد سعدي را نقل مي‏كند كه در ضمن آن سعدي مي‏گويد:


به آن روزي كه وحي آمد نبي را كه بعد از مصطفي در كل عالم پس از احمد امام حق علي دان

كه از پالان اشتر ساخت منبر نبُد فاضل‏تر و بهتر ز حيدر كه بود او نفس معصوم مطهر

پس از سعدي به شاعر غزلسراي بزرگ حافظ شيرازي (م. 792 ق.) مي‏رسيم و مي‏بينيم كه لسان‏الغيب نيز همين نوا را مي‏نوازد و مي‏گويد:


علي امام و علي ايمن و علي ايمان علي ز بعد محمد ز هر كه هست بِه است كه نيست دين هدا را به قول پاك رسول

علي امين و علي سرور و علي سردار اگر تو مؤمن پاكي بكن بر اين اقرار امام غير علي بعدِ احمد مختار

حافظ شيرازي در اين اشعار نقل شده نيز مولا علي، عليه‏السلام، را پس از محمد، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، از همه برتر و افضل «و به قول پاك رسول، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، تنها امام اسلام پس از احمد مختار، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله» مي‏داند.

اينك كه با اشعار لسان‏الغيب شيرازي گلگشت دلنوازمان در ديوانهاي چهار شاعر بزرگ اركان اربعه شعر فارسي به پايان رسيد بر مي‏گرديم و غدير خم را در آثار شاعران ديگر پي مي‏گيريم.

قرن چهارم

1ـ كسايي مروزي، ابوالحسن مجدالدين (م. 341 ق.):


اي نواصب گر نداي فضل سرّ ذوالجلال «قل تعالوا ندع» برخوان، ور نداني گوش دار آن نبي و ز انبيا كس ني به علم او را نظير آن چراغ عالم آمد و ز همه عالم بديع

آيت «قربي» نگه كن و آن «اصحاب‏اليمين» لعنت يزدان ببين از «نبتهل» تا «كاذبين» وين ولي، و ز اوليا كس ني به فضل او را قرين وين امام امت آمد و ز همه امت گزين

كسايي مروزي، ممدوح و برگزيده خدا و رسولش را با تصريح به آيه مودت قربي و آيه مباهله و سوره هل اتي مي‏ستايد و آن حضرت را «ركن مسلماني»، «ولي بي‏مانند» و «سرّ ذوالجلال» مي‏داند و «اميرالمؤمنين» «امام المتقين» «امام امت» و از ميان همه امت برگزيده شده توصيف مي‏كند.

2ـ دقيقي طوسي، ابومنصور محمدبن‏احمد (م.341ق.):


كيوس‏وار بگيرد همي به چشم آلوس

بسان فرخ شبها امير روز غدير

پر واضح است كه مراد از امير روز غدير، اميرمؤمنان علي، عليه‏السلام، است و تا آنجا كه ما تفحص كرديم مي‏توان گفت كه اين بيت دقيقي، قديمي‏ترين شعري است كه با صراحت تمام از روز غدير سخن گفته و از متون ادب فارسي به جا مانده است.

قرن پنجم

3ـ منوچهري دامغاني (م. 433 ق.):


آهني در كف، چون مرد غدير خم

به كَتِف باز فكنده سر هر دو كم

يكي از پژوهشگران نوشته است:

ظاهرا نخستين شعري كه در آن، نام «غدير خم» آمده، از منوچهري دامغاني مي‏باشد.

اما چنان كه پيش از اين آورديم معلوم شد كه يك قرن پيش از منوچهري، دقيقي طوسي از «امير روز غدير» نام برده بود.

منوچهري دامغاني در جايي ديگر مي‏گويد:


كس را خداي بي هنري مرتبت نداد باشد همو بزرگ چنو روز او بزرگ

بيهوده هيچ سيل نيايد سوي غدير باشد شقي حقير و چنو روز او حقير

4ـ ناصرخسرو قبادياني (394ـ481 ق.):


علي آن يافت ز تشريف كه در روز غدير

شد چو خورشيد درخشنده در آفاق شهير

ناصر خسرو در تشبيهي رابطه انسان با خرد و دانايي را مانند رابطه پيامبر اكرم، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، با اميرالمؤمنين، عليه‏السلام، در روز غدير خم مي‏داند:


با خرد باش يكدل و همبر

چون نبي با علي به روز غدير

يا در جاي ديگري مي‏گويد:


بياويزد آن كس به غدر خداي چه گويي به محشر اگر پرسدت

كه بگريزد از عهد روز غدير از آن عهد محكم، شبر يا شبير

و در چكامه بلندي گويد:


آگاه تو نيئي كه پيمبر كه را سپرد

روز غدير خم، به منبر، ولايتش

5ـ ابوالمفاخر رازي (م. 511 ق.):


بال مرصع بسوخت مرغ ملمع بدن

اشك زليخا بريخت يوسف گل پيرهن

اين بيت مطلع قصيده پر آوازه‏اي است كه رازي در مدح حضرت امام رضا، عليه‏السلام، سروده كه بسيار مورد استقبال شاعران پس از او گشته و چكامه‏ها به اقتضاي آن پرداخته‏اند.

ابوالمفاخر رازي در ضمن آن گويد:


كرده ز خارا خمير همچو امير غدير

از كف پير فطير، پشت تنور دمن

قرن ششم

6ـ سوزني سمرقندي، شمس‏الدين محمد (م.569 ق.):

نگر كه دست كه بگرفت مصطفي به غدير كه را امام هدي خواند و فخر و زين و همام


مرا امام هم از جايگه وصيّ خداست

ز جايگاه نبي، مر ترا امام كدام؟

7ـ سنايي غزنوي، ابوالمجد مجدود بن آدم (437ـ525 ق.):


نايب مصطفي به روز غدير بهر او گفته مصطفي به الاه

كرده در شرع مر، ورا، به امير كاي خداوند «وال من والاه»

8ـ شرف‏الشعرا قوامي رازي، بدرالدين (قرن 6):


ولي نعمت اهل دين از رسول

ولي عهد پيغمبر كردگار

و در جاي ديگري مي‏گويد:


آن امام نص معصوم آن كه زير ساق عرش

بوسه بر نعلين قدر او همي كيوان دهد

قوامي رازي كه از شاعران بنام شيعي است مولا علي، عليه‏السلام، را در اشعارش «سپهدار اسلام»، «ولي نعمت اهل دين از جانب رسول خدا، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله»، «ولي عهد رسول خدا»، «امير مؤمنان»و «امام معصوم» مي‏خواند و گوياتر از همه اينكه امام نص، يعني امام منصوص عليه مي‏داند و پيداست كه مراد از نص بيشتر حديث غدير است.
 

nima.trojan

عضو جدید
منتظریم تا دوستان محترم بیان و با دلایل محکم اشعار بالا رو زیر سوال ببرن و بگن که شعرای بزرگ ما اهل تسنن هستند .
 

P.Guardiola

اخراجی موقت
منتظریم تا دوستان محترم بیان و با دلایل محکم اشعار بالا رو زیر سوال ببرن و بگن که شعرای بزرگ ما اهل تسنن هستند .

دلایل محکم منظورتون چیه؟
همینطور که از این شعرا در مدح علی مطالبی گذاشته شد، در مدح ابوبکر و عمر و... هم از همین شعرا مطالبی گذاشته شد.
علی به عنوان خلیفه چهارم و یکی از اصحاب خاص پیامبر که در بستر او هنگام مبارزه با بت پرست ها خوابیده مورد احترام بوده.


احترام او چه ارتباطی با تشیع داشت، البته من یکسری از این واژه های غدیر رو توی دیوان اشعار سرچ کردم چنین واژه هایی نبود.
گویا نسخه کتاب شعرهای دوستان با نسخه های رایج در اینترنت هم فرق میکنه.
خوشحال میشم لینک کتابش رو هم بدن !!!


مدح علی به عنوان خلیفه در کتب شعرای دیگر هست.
شیعه بودن را از امام صادق و امام رضا و امام زمان و ... شعرا میتونید بفهمید نه اشتراک حضرت علی در خلافت با اهل سنت !!!
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلایل محکم منظورتون چیه؟
همینطور که از این شعرا در مدح علی مطالبی گذاشته شد، در مدح ابوبکر و عمر و... هم از همین شعرا مطالبی گذاشته شد.
علی به عنوان خلیفه چهارم و یکی از اصحاب خاص پیامبر که در بستر او هنگام مبارزه با بت پرست ها خوابیده مورد احترام بوده.


احترام او چه ارتباطی با تشیع داشت، البته من یکسری از این واژه های غدیر رو توی دیوان اشعار سرچ کردم چنین واژه هایی نبود.
گویا نسخه کتاب شعرهای دوستان با نسخه های رایج در اینترنت هم فرق میکنه.
خوشحال میشم لینک کتابش رو هم بدن !!!


مدح علی به عنوان خلیفه در کتب شعرای دیگر هست.
شیعه بودن را از امام صادق و امام رضا و امام زمان و ... شعرا میتونید بفهمید نه اشتراک حضرت علی در خلافت با اهل سنت !!!

محترم اینا در وصف غدیر بوده و غدیر یعنی شیعه. میتونی یه سرچ کامل بزنی در اینترنت غدیر در شعر فارسی یا امام علی در شعر فردوسی ،چطور ندیدید ؟؟
من زحمت سرچش رو بخودتون واگذار میکنم
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه منظور از اماتي كه شما ادعا ميكنيد از اصول دينه وتو قرآن اومده و نتونستيد يك آيه صريح بياوريد ....خلافت دنيويه پس چرا امام علي اون رو اينقدر تحقير ميكنن و مفرمايند"از آب دهان بز نزد من بي ارزش تر است؟!" واگر امامت الاهيه چرا ميگيد غضب شد اون كه سرجاش بود و اگه هردوتش بود!؟ پس چرا امام علي يك جنبش رو اينجوري تحقير ميكنه؟! مگه خداوند ايشان را به اين امر وانميدارد؟!

امامت فقط از جانب خداست و با حکومت فرق داره شما این دو تا رو باهم یکی میدونید؟/
 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

شادیاخ

عضو جدید
رد نکرد
غصب کردند،
در زمانی بود که قضیه ارتداد مسلمانان پیش آمد
اگر تلاش بر احقاق حق می کرد ، یقیقنا اسلاماز بین می رفت
حفظ اسلام از اوجب واجباته...

میشه تبیین بفرمایید چطوری از بین میرفت و چرا از بین می رفت؟
 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
میشه تبیین بفرمایید چطوری از بین میرفت و چرا از بین می رفت؟
پست منو کامل بخونید
در زمانی بود که قضیه ارتداد مسلمانان پیش آمد
البته فکر نکنم برای شما فرقی هم داشته باشه ، شما که اصولا اصلا اسلام رو قبول ندارین ، بی معنیه که به مرحله بعدی آن ( یعنی امامت ، جانشینی و یا خلافت) وارد بشید ، مگر برای اطلاع از امور تاریخی باشه...
و صد البته که من جواب دادن به شما رو بی معنی می دونم و مقید به پاسخ به شما در این جور تاپیک ها هم نیستم...
***************************************
و اما برای سایر عزیزان
تنها قضیه ارتداد در میان مسلمانان نبوده
بعد از رحلت پیامبر (ص) شکاف عمیقی بین مسلمانان و همین طور دیدگاه های آنان افتاد
1- عده ای از مردم بر اسلام خود ماندند و شریعت دینی خود رو عمل کردند ( نماز ، زکات)
2- عده ای نماز می خواندند ولی حاضر به پرداخت زکات نبودند
3- عده ای نماز می خواندند ، ولی خلیفه اول رو شایسته دریافت زکات نمی دیدن و معتقد بودند که اگر امام اول شیعیان خلیفه باشد زکات رو هم پرداخت خواهند کرد
4- مردم عمان و بحرین به پادشاهی روی آورده بودند
5- عده ای هم در شک و تردید منتظر آینده بودند
6- از همه اینها خطرناک تر کسانی بودند که در 4 گوشه شبه جزیر ه عربستان ادعای نبوت داشتند که به آنها پیامبران دروغین هم گفته میشه
حال همه دوستان به 6 مورد بالا گزینه هفتم ، یعنی پیگیری امام علی ابن ابی طالب رو هم اضافه کنند، اگر به نظر کسی اسلام پابر جا می مونه ، بیاد و توضیح بده...
خلیفه اول در مدت 4 سال و 2 ماه با مدیریت و ذکاوت و رشادت و شهامت مسلمانان و مشورت با کسانی مثل امام اول شیعیان توانست بر تمامی این مشکلات غلبه کنه ...
نکته ای رو که باید عرض کنم اینه که خیلی از منابعی که اهل تشیع از آنها برای امامت امام علی ابن ابی طالب(ع) و همین طور بر حق بودن اون استفاده می کنند ؛ همون منابع اهل تسنن هستش...
 

شادیاخ

عضو جدید
پست منو کامل بخونید

البته فکر نکنم برای شما فرقی هم داشته باشه ، شما که اصولا اصلا اسلام رو قبول ندارین ، بی معنیه که به مرحله بعدی آن ( یعنی امامت ، جانشینی و یا خلافت) وارد بشید ، مگر برای اطلاع از امور تاریخی باشه...
و صد البته که من جواب دادن به شما رو بی معنی می دونم و مقید به پاسخ به شما در این جور تاپیک ها هم نیستم...
***************************************
و اما برای سایر عزیزان
تنها قضیه ارتداد در میان مسلمانان نبوده
بعد از رحلت پیامبر (ص) شکاف عمیقی بین مسلمانان و همین طور دیدگاه های آنان افتاد
1- عده ای از مردم بر اسلام خود ماندند و شریعت دینی خود رو عمل کردند ( نماز ، زکات)
2- عده ای نماز می خواندند ولی حاضر به پرداخت زکات نبودند
3- عده ای نماز می خواندند ، ولی خلیفه اول رو شایسته دریافت زکات نمی دیدن و معتقد بودند که اگر امام اول شیعیان خلیفه باشد زکات رو هم پرداخت خواهند کرد
4- مردم عمان و بحرین به پادشاهی روی آورده بودند
5- عده ای هم در شک و تردید منتظر آینده بودند
6- از همه اینها خطرناک تر کسانی بودند که در 4 گوشه شبه جزیر ه عربستان ادعای نبوت داشتند که به آنها پیامبران دروغین هم گفته میشه
حال همه دوستان به 6 مورد بالا گزینه هفتم ، یعنی پیگیری امام علی ابن ابی طالب رو هم اضافه کنند، اگر به نظر کسی اسلام پابر جا می مونه ، بیاد و توضیح بده...
خلیفه اول در مدت 4 سال و 2 ماه با مدیریت و ذکاوت و رشادت و شهامت مسلمانان و مشورت با کسانی مثل امام اول شیعیان توانست بر تمامی این مشکلات غلبه کنه ...
نکته ای رو که باید عرض کنم اینه که خیلی از منابعی که اهل تشیع از آنها برای امامت امام علی ابن ابی طالب(ع) و همین طور بر حق بودن اون استفاده می کنند ؛ همون منابع اهل تسنن هستش...

چه جالب امام اول شیعیان با سکوت خودش تمام این مشکلات رو حل کرد

اصلا هم بحث در موضع ضعف بودن مطرح نبود

واقعا این تفاسیر تنها و تنها از شما ها بر میاد
 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چه جالب امام اول شیعیان با سکوت خودش تمام این مشکلات رو حل کرد

اصلا هم بحث در موضع ضعف بودن مطرح نبود

واقعا این تفاسیر تنها و تنها از شما ها بر میاد

صحبت کردن با شما که اصلا بی معنی است چون مثل اینکه در درک یه مقداری مشکل دارید
وجود شما در این تاپیک مسخره ست و البته من برای حرفهای خنده دار شما ارزشی قائل نیستم که بخوام جواب دم ...
 

شادیاخ

عضو جدید
صحبت کردن با شما که اصلا بی معنی است چون مثل اینکه در درک یه مقداری مشکل دارید
وجود شما در این تاپیک مسخره ست و البته من برای حرفهای خنده دار شما ارزشی قائل نیستم که بخوام جواب دم ...

فکر نمیکنم جوابی داشته باشید دوست عزیز ، در ضمن خونسرد باشید
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشکل اینجاست که دوستان اهل تشیع حتی کوچکترین اطلاعی از مبانی فکری واعتقاداتاهل سنت ندارند و وفقط از روی دانسته های که از عده ای انسان مغرض بهشان رسیده اظهار نظر می کنند مثلا این دوستان هر کسی را که اسمی از علی حسن وحسین برده را اهل تشیع می دانند غافل از اینکه همینها هم ازز بزرگان اهل سنتند وایینه تمام نمای اسلام اهل سنت.
حالا اگر میخواهید حافظ و سعدی وغیره را به نام اهل تشیع سند بزنید مبارکتان باشد.
 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مشکل اینجاست که دوستان اهل تشیع حتی کوچکترین اطلاعی از مبانی فکری واعتقاداتاهل سنت ندارند و وفقط از روی دانسته های که از عده ای انسان مغرض بهشان رسیده اظهار نظر می کنند مثلا این دوستان هر کسی را که اسمی از علی حسن وحسین برده را اهل تشیع می دانند غافل از اینکه همینها هم ازز بزرگان اهل سنتند وایینه تمام نمای اسلام اهل سنت.
حالا اگر میخواهید حافظ و سعدی وغیره را به نام اهل تشیع سند بزنید مبارکتان باشد.

سلام
جناب بردوک من خودم حدود 12 سال در کردستان و با عزیزان اهل تسنن زندگی کرده ام
تا جایی که دستگیرم شده اختلاف آنها بیشتر بر می گرده به قضیه امامت و خلافت وگرنه من کسانی از اهل تسنن رو دیدم که روز 21 ماه رمضان رو عزادار بودند
و البته کسانی رو هم دیدم که در روز شهادت امام پنجم شیعیان مراسم عروسی به راه انداخته بودند!
شما مقداری از مبانی و اعتقادات اهل تسنن رو بیان کنید
گذشته از همه اینها یک تنه به قاضی نروید ، همه گفته ها و نوشته هایی که اکثر اهل تشیع بر آنها پافشاری دارند منقول از کتب بزرگان اهل تسنن مثل امام شافعی( ره) ( گویا مذهب ایشان تلفیقی از اهل قیاس و اهل حدیث است) و امام حنبل( ره) و ... هستش.
جناب بردوک در مباحثه و گفت و گو بین اهل تسنن و اهل تشیع من خودم قائل و قائم به رهبریت هستم که ما رو بر حذر داشته از توهین و تفرقه...
البته که تندی در مباحث به نفع کسی نیست جز کسانی که لذت می برند از اختلاف بین مسلمانان که نمونه ایشان در همین تاپیک وجود دارد ( اسلام رو قبول ندارند و در مورد اصول بعد از آن تشریف میارن و نطق می کنند! )
و البته در مورد شاعران، تا جایی که من می دونم حضرت سعدی شافعی مذهب بوده اند اما در رسای امام علی ابن ابی طالب (ع) سروده های زیبایی داشته اند
اینم یه شعر از جناب سعدی از بوستان :
نخستین ابوبکر پیر مرید * عمر، پنجه بر پیچ دیو مرید
خردمند عثمان شب زنده‌دار * چهارم علی، شاه دلدل سوار
در همان قسمت، دعایی را به جانب پروردگار عرضه می دارد:
خدایا به حق بنی فاطمه * که بر قول ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنی ور قبول * من و دست و دامان آل رسول
:gol:
 

kalla

عضو جدید
وسه اينه كه خييييييييلي عقبيم!!! تو نميدونستي كه مذهب رسمي ايران قبل از ورود صفويان به ايران چي بود كه اين شاه عادل براي تغييرش مردم رو به خاك وخون كشيدن؟! تاريخ صفويان رو بخونيد
 
بالا