رد پای احساس ...

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
این روزها چشم هایم را که می بندم

فکرت دیوانه ام می کند...

چشم هایم را باز می کنم

سراب نگاهت دیوانه ترم می کند...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
میترسم
بگویم
دوست َت دارم

کسی بشنود و
چشمی شور باشد

نگفته در دهانم
یخ بزند
عاشقانه هایم

از سکوتم

امـــا
تو بخـــوان هــــمه را


 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای مسافر

ای جدا نشدنی
گامت را آرامتر بردار
از برم آهسته تر بگذر
تا به کام دل ببینمت
بگذار با اشک سرخ
گذر گاهت را چراغان کنم
آه که نمیدانی
سفرت روح مرا دو نیم کرد
و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را میفرساید
مسافر من
آنگاه که میروی
کمی وا پس نگر باش
با من سخنی بگو
مگذار یکباره از پاافتم
فراق صاعقه وار را بر نمیتابم
آرامتر بگذر
گامت را آرامتر بردار
اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی
باران هنگام طوفان را که میبینی
آری باران اشک بی طاقتم را که میبینی
من چه کنم
که تو پرواز میکنی
و من پایم به زمین بسته است
ای پرنده
دست خدا به همراهت
ولی نمیدانی بی تو
به جای خون

اشک در رگهایم جاریست

از خود تهی شده ام
نمی دانم تا بازگردی مرا خواهی دید؟؟؟
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم و دردهایم را به گوش تو میرساندم
بدون تو عاشقی برایم عذاب است ...

میدانی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم
میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود
میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت ...
انتظار ......
انتظار ......
شش حرف و چهار نقطه ...!
کلمه کوتاهیه
اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی
تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد
تنهایی ،
چشم براه بودن ،
غم ،
غصه ،
نا امیدی ،
شکنجه روحی ،
دلتنگی ،

صبوری ،
اشک بیصدا ،
هق هق شبونه ،
افسردگی ،
پشیمونی ،

بی خبری ،
دلواپسی و ...
برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد وخیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید چه زجرو سختی هایی رو تحمل کرد تا معانی شون رو فهمید و درست درکشون کرد ...
متنفرم از هر چیزی که زمان رو به یاد من میاره ...
و قبل از همه ی اینها متنفرم از انتظار ...
از انتظار متنفرم
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
نميدانم...
نبودنت را
با کدامين واژه بيان کنم
و دلتنگي ات را
با کدامين چشم ببارم؟
اين روزها
رويائي گنگ و مبهم
تصويري تار اما نزديک
بي قرارم کرده
ميدانم
نيمه ي ماه نزديک است
و نا آرامي هايم را گريزي نيست
تو خوش باش
و دور...
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
عادت ندارم درد دلم را به همه کس بگویم ...
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم !
تا همه فکر کنند نه دردی دارم و نه قلبی ...
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گم کرده راهش را و چشمانم نگاهش را
شبیه آسمانی که شبی گم کرده ماهش را
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی هست در این شهر
هواخواه نگاهت
نگاهی غریبانه به راهت
مبادا که نیایی...
آنقدر رفته ای که تمام درهای بازمانده
به یاد تو روی پاشنه های
انتظار پوسیده اند...
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
یـــک گـــوشــه یِ دنج
یـــک نقطـــــه
یــک عــــآلمـه بغض
یــک دنیـــآ حــرف
یـــک دلِ شکـــستـــه
و بــی نـــهآیَت خــــآطره...
کــــآفیست بـــرآیِ جـــوآن مـــرگ شدن...



 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه تکلیف سنگینی ست بلاتکلیفی
وقتی نمی دانم ،
دارمت یا ندارمت !
:(
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دوست داشتن زیباست
مهر و محبت زیباست
گاهی تنها یک
اخم تو را به اوج اسمان میبرد
اخر میفهمی چقدر مهم هستی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
احساس یعنی مهر
یعنی وفا
اگر خوب وفادار نباشی
منتظر نباش کسی به تو وفا کند
اگر خوب بلد نیستی به کسی که دوستش داری دوست داشتنت را نشان دهی
منتظر نباش او بیاید به تو بگوید
وقتی او میگوید و وقتی وفاداری میکند
تو تنها نگاهش میکنی
میدانی انقدر خسته ام
از قصه تکراری شب که میخواهم
فقط یکبار ارام بخوابم
تا روز رستاخیز
 

ghazal.

کاربر فعال
فاصله ها

در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداریتو توانایی بخشش داری دستهای تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی دفتر عمر مرا با وجود تو شکوهی دیگر رونقی دیگر هستمی توانی تو به من زندگانی بخشی یا بگیری از من آنچه را می بخشیمن به بی سامانی ، باد را می مانم من به سرگردانی ، ابر را می مانممن به آراسته گی خندیدم منه ژولیده به آراسته گی خندیدم سنگ طفلی اما خواب نوشین کبوتر ها را در لانه می آشفتقصه ی بی سر و سامانی من باد با برگ درختان می گفت باد با من می گفت :" چه تهی دستی مرد ! "ابر باور می کرد من در آئینه رُخ خود دیدم و به تو حق دادم آه ... می بینم ، میبینم تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی من به اندازه زیبایی تو غمگینم چه امید عبثی من چه دارم که تو را در خور ؟!هیچ !من چه دارم که سزاوار تو ؟!هیچ !تو همه هستی من هستی منتو همه زندگی من هستی تو چه داری ؟! .... همه چیز تو چه کم داری ؟! ...هیچ !بی تو در می یابم چون چناران کهن از درون تلخی واریزم را کاهش جان من ، این شعر من استآرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی راستی .... شعر مرا می خوانی ؟!باورم نیست که خواننده ی شعرم باشینه .... دریغا ، هرگز کاشکی شعر مرا می خواندی !!! از : حمید مصدق

 
آخرین ویرایش:

ghazal.

کاربر فعال
خواب خواب خواب او غنوده است
روی ماسه های گرم
زیر نور تند آفتاب


از میان پلک های نیمه باز
خسته دل نگاه می کند


جویبار گیسوان خیس من
روی سینه اش روان شده


بوی بومی تنش
در تنم وزان شده


خسته دل نگاه می کند
آسمان به روی صورتش خمیده است


دست او میان ماسه های داغ
با شکسته دانه هایی از صدف


یک خط سپید بی نشان کشیده است
دوست دارمش...
مثل دانه ای که نور را
مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را
یا پرنده ای که اوج را


دوست دارمش...


از میان پلک های نیمه باز
خسته دل نگاه می کنم
کاش با همین سکوت و با همین صفا
در میان بازوان من
خاک می شدی
با همین سکوت و با همین صفا...


در میان بازوان من
زیر سایبان گیسوان من
لحظه ای که می مکد لبان تو
سرزمین تشنه ی تن جوان من
چون لطیف بارشی
یا مه نوازشی
کاش خاک می شدی...
کاش خاک می شدی...
تا دگر تنی
در هجوم روزهای دور
از تن تو رنگ و بو نمی گرفت
با تن تو خو نمی گرفت


تا دگر زنی
در نشیب سینه ات نمی غنود
سوی خانه ات نمی غنود
نغمه ی دل تو را نمی شنود
از میان پلک های نیمه باز
خسته دل نگاه می کنم
مثل موج ها تو از کنار من
دور می شوی...
باز دور می شوی...


روی خط سربی افق
یک شیار نور میشوی


با چه می توان
عشق را به بند جاودان کشید؟
با کدام بوسه با کدام لب؟
در کدام لحظه در کدام شب؟


مثل من که نیست می شوم...
مثل روزها...
مثل فصل ها...
مثل آشیانه ها...
مثل برف روی بام خانه ها...


او هم عاقبت
در میان سایه ها غبار می شود
مثل عکس کهنه ای
تار تار تار می شود
با کدام بال می توان
از زوال روزها و سوزها گریخت!
با کدام اشک می توان
پرده بر نگاه خیره ی زمان کشید؟


با کدام دست می توان
عشق را به بند جاودان کشید؟


با کدام دست؟...
خواب خواب خواب
او غنوده است
روی ماسه های گرم
زیر نور تند آفتاب...


فروغ فرخزاد
 

ghazal.

کاربر فعال
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ

نيست ياري كه مرا ياد كند

ديده ام خيره به ره ماند و نداد

نامه اي تا دل من شاد كند


خود ندانم چه خطائي كردم

كه ز من رشته الفت بگسست

در دلش جائي اگر بود مرا

پس چرا ديده ز ديدارم بست


هر كجا مي نگرم، باز هم اوست

كه بچشمان ترم خيره شده

درد عشقست كه با حسرت و سوز

بر دل پر شررم چيره شده


گفتم از ديده چو دورش سازم

بي گمان زودتر از دل برود

مرگ بايد كه مرا دريابد

ورنه درديست كه مشكل برود



مي كشندم چو در آغوش به مهر

پرسم از خود كه چه شد آغوشش

چه شد آن آتش سوزنده كه بود

شعله ور در نفس خاموشش


شعر گفتم كه ز دل بردارم

بار سنگين غم عشقش را

شعر خود جلوه ئي از رويش شد

با كه گويم ستم عشقش را


مادر، اين شانه ز مويم بردار

سرمه را پاك كن از چشمانم

بكن اين پيرهنم را از تن

زندگي نيست بجز زندانم


تا دو چشمش به رخم حيران نيست

به چكار آيدم اين زيبائي

بشكن اين آينه را اي مادر

حاصلم چيست ز خود آرائي


در ببنديد و بگوئيد كه من

جز او از همه كس بگسستم

كس اگر گفت چرا؟ باكم نيست

فاش گوئيد كه عاشق هستم


قاصدي آمد اگر از ره دور

زود پرسيد كه پيغام از كيست

گر از او نيست، بگوئيد آن زن

ديرگاهيست، در اين منزل نيست
 

ghazal.

کاربر فعال
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی

طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه

خداحافظ...



خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها

بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا

خداحافظ همین حالا
 

ghazal.

کاربر فعال
مگسی را کشتم

مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من می چرخید،

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!

ای دو صد نور به قبرش بارد؛

مگس خوبی بود...

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،

مگسی را کشتم ...!

حسین پناهی
 

ghazal.

کاربر فعال
از این شب های بی پایان،
چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم
نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم
و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،
دریغ از لکه ای ابری که باران را
به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند
نه همدردی،
نه دلسوزی،
نه حتی یاد دیروزی...
هوا تلخ و هوس شیرین
به یاد آنهمه شبگردی دیرین،
میان کوچه های سرد پاییزی
تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟

ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن
که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم
ببار امشب!
من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.
ببار امشب
که تنها آرزوی پاک این دفتر
گل سرخی شود روزی!
ودیگر من نمی خواهم از این دنیا
نه همدردی،
نه دلسوزی،
فقط یک چیز می خواهم!
و آن شعری
به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...
 

ghazal.

کاربر فعال
سال هاست که تو رفته ای
از این دیار...
و من
مجنون وار سر به بیابان گذاشته ام
اما پیدایت نکرده ام
حالا ده سال از آن تاریخ گذشته است
برای خودم کسی شده ام!!
اگر به کسی نگویی
دیری است که رئیس اداره مجنونانم...!
و امروز دستور دادم
چشم هایت را
روی دیوار نقاشی کنند
تا دیگر به فکر فرار نیفتی!!


(سراینده نسیم رفیعی)
 

ghazal.

کاربر فعال
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم

در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم

در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد وتلخت گریه کردم

در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که نا گاه به یاد لحظه هایی که بودی واکنون نیستی ایستادم وآرام گریه کردم

ولی اکنون می خندم

آری می خندم

به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم

واقعاحيف كه............
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی حس آخرین بیسکویت توی بسته را دارم تنها و خرد شده!!!
 

ghazal.

کاربر فعال
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/economic/en737.jpg

ღ آره بارون میومد خوب یادمه،مث آخرای قصه، که آدم می ره به رویا،آره بارون میومد خوب یادمه،زیر لب زمزمه کردم، کی می تونه این دل دیوونه رو از من بگیره؟اون قَدَر باشه که من این دل و دستش بدم و چیزی نپرسه،دیگه حرفی نمونه بعد نگاهش،آره بارون میومد خوب یادمه ...آره بارون میومد خوب یادمه،یه غروب بود روی گونه هات،دو تا قطره که آخرش نگفتی بارونه یا اشك چشمات،اما فرقی هم نداره، کار از این حرفا گذشته،دیگه قلبم سر جاش نیست،آره بارون میومد خوب یادمه،آره بارون میومد خوب یادمه ...خیلی سال پیش،توی خوابم دیده بودم تو رو با گونه ی خیست،اونجا هم نشد بپرسم بارونه يا اشك چشمات،اونجا هم نشد بپرسم ...آره بارون میومد خوب یادمه...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیا که شروع شد زنجیر نداشت٬
خدا دنیای بی زنجیر آفرید.

آدم بود که زنجیر را ساخت٬
شیطان کمکش کرد.

دل... زنجیر شد.
زن....زنجیر شد.

دنیا پر از زنجیر شد و آدم ها همه دیوانه زنجیری!


بخشی از نوشته های خانم عرفان نظرآهاری
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جـــــدا که شدیم…
هر دو به یک احســـاس رسیدیم
تو به “فراغـــــــــــت
من به “فراقــــــــــــت
یک حرف که مهم نیست….
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز

تا تو هستی که دستانم را بگیری،

آرزو میکنم هر روز زمین بخورم!

کاش تابستانها هم برفی بود !
 

ghazal.

کاربر فعال
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/economic/en715.jpg

اینک موج سنگین گذرزمان است که در من می گذرداینک موج سنگین زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرداینک موج سنگین زمان است که چو نان دریائی از پولاد و سنگ در من می گذرد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا