دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
می دانی..؟
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
سخت میشکنند..
سخت فراموش میکنند..
آدم های ِ ساده…..
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترکهای دل

ترکهای دل

آنگاه که تو
بی کلام وداع میکردی
من
ترکهای دل را
بنـــــــد میزدم
...


 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل من کلبه بارانی است و تو آن باران بی اجازه ای که ناگهان در احساس من چکه می کنی …
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیشب که باران آمد میخواستم سراغت را بگیرم اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم باز زیر چتر دیگرانی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]قرار بود[/FONT]
[FONT=&quot]من برایت دختر بیاورم[/FONT]
[FONT=&quot]شنیده ام[/FONT]
"[FONT=&quot]او" باردار است[/FONT]!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خطی

که میان کاغذ گذاشته‌ام

فقط من می‌دانم

از تنه‌ی درختی‌ست

در جنگلی‌

که نکشیده‌ام
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه به یادت هستم ، اما شاهدی ندارم
بجز کلاغ بام خانه مان ، که او هم حقیقت را به تکه پنیری میفروشد
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای بدست آوردنت نمی جنگم !

به تکّدی قلبت هم نمی آیم !

دوستت دارم ،

فارغ از داشتنت ....
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
كــــــــــــــاش عاشقت نبــــــــــــــودم
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]کاش عاشقت نبودم ، که اینگونه بسوزم به پایت ، که اینگونه بمانم در حسرت دیدارت[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کاش عاشقت نبودم که عذاب بکشم ، تمام دردهای دنیا را بر دوش بکشم…[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] که شبهایم را با چشمان خیس سحر کنم، روزهایم را با دلتنگی و انتظار به سر کنم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کاش عاشقت نبودم که اینگونه دلم سوخته نباشد ، در هوای سرد عشقت افسرده نباشد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کاش عاشقت نبودم که اینک تنها باشم ، تو نباشی و من پریشان باشم ، تو نباشی و من دیوانه و سرگردان باشم…[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کاش عاشقت نبودم که اینک لحظه هایم بیهوده بگذرد ، فصلهایم بی رنگ بگذرند ،تا حتی دلم به خزان نیز خوش نباشد…[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] تقصیر خودم بود که هوای عاشقی به سرم زد ، تا خواستم فرار کنم ، عشق تیر خلاصش را به بال و پرم زد ، تا خواستم دلم را پشیمان کنم ، دلم ، دل به دریا زد….[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] دل به دریا زد و بدجور غرق شد ، همه امیدهایم زیر آب محو شد….[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کاش عاشقت نبودم که اینک از دست تو ناله کنم ، شب و روز دلم را سرزنش کنم ….[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]
قلبم میلرزد ، تمام وجودم تمنای آغوشی را میکند که آن آغوش رویاییست که گاهی فکر میکنم رسیدن به آن محال است
چشمانم دیگر از اشک ریختن سویی ندارند ، چشمانی که تمام لحظه ها انتظار این را میکشند که به دیدار چشمان تو بیایند
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کاش عاشق دل بی وفایت نبودم ، بی نیاز بودم ، مثل خودت بیخیال بودم ، کاش مهم نبود برایم بودنت ، دیگر احساس نیاز نمیکردم در تمام لحظه های نبودنت[/FONT]
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
در زندگـﮯ بـرآﮮ هر آدمـﮯ !
از یـڪ روز،
از یـڪ جــآ،
از یـڪ نفـر،
بـہ بعـد…!
دیگـر هـیچ چیـز مثـل قبـل نیستــ!
نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ،نـہ خیـآبـآטּ هآ
همـہ چیـز مـﮯ شـود:
دلتنگـﮯ…
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلـــــم براے تــو کــه نه,
ولـ ــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده
براے تــو که نه ،
ولے برای “مواظِـ ـب خودت باش” شنیدن تَنـگــ شده
براے تـــو که نه ،
ولے برای نگاهـ ـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگــ شده
براے تـــو که نه ،
ولے برای دلے که نگرانم میشد تَنـگــ شده
راستش ! براے اینها که نه . . . .
برای خودت …..دلَم خیــلے تَنـگــ شده
 

قطره‌ دلش‌ دریا می‌خواست. خیلی‌ وقت‌ بود که‌ به‌ خدا گفته‌ بود.
هر بار خدا می‌گفت: از قطره‌ تا دریا راهی‌ست‌ طولانی. راهی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری. هر قطره‌ را لیاقت‌ دریا نیست.قطره‌ عبور کرد و گذشت. قطره‌ پشت‌ سر گذاشت.قطره‌ ایستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت.و هر بار چیزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت.تا روزی‌ که‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دریا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دریا رساند.قطره‌ طعم‌ دریا را چشید. طعم‌ دریا شدن‌ را. اما...روزی‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دریا بزرگتر، آری‌ از دریا بزرگتر هم‌ هست؟خدا گفت: هست.قطره‌ گفت: پس‌ من‌ آن‌ را می‌خواهم. بزرگترین‌ را. بی‌نهایت‌ را.خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اینجا بی‌نهایت‌ است.آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ کلمه‌ای‌ می‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بریزد. اما هیچ‌ کلمه‌ای‌ توان‌ سنگینی‌ عشق‌ را نداشت.آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ یک‌ قطره‌ ریخت. قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور کرد.و وقتی‌ که‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چکید، خدا گفت: حالا تو بی‌نهایتی
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دمش گــــــــــــــــرم ............


باران را میگویم......


به شانه هایم زد.......


گـــــــــــــــــــــــــــــفـــــــت..........


خــــــــــــسته شدی


امروز را تو استراحت كن..........


من به جایت میـــــــــــبارم..........



 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا...
کسی را که قسمت کس دیگریست...
سرراهمان قرارنده...
تاشبهای دلتنگیش برای ما باشد
وروزهای خوشش برای دیگری!!!
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بايد سكوت كنم و نگويم دوستت دارم ..........نيستي و نميداني كه چقدر دلتنگتم ..........
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ کس ندانست …
ابرهم خودکشی می کند وقتی فصل خزان پایان یافت……!!!
برف
همان تکه های خودکشی ابر است
بعد از گریه های عاشقانه پائیز
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
یوسف و زلیخا را بی خیال …
من
در آغوش همین پیراهن یادگاریت
هزار سال جوان تر می شوم . . .
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شبی غمگين ,

شبی باراني ,

شبی سرد ,

مرا در غربت فردا رها کرد

دلم در حسرت ديدار او ماند

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

تمام هستي ام بود و ندانست

که در قلبم چه آشوبي به پا کرد

او هرگز شکستم را نفهميد

اگر چه تا ته دنيا صدا کرد


 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ایــن روزهـــا

همــه بــه مــن

دلـتــنـــگــی هــدیــه مـی دهنــد

لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!

بــه خـــدا تمــــامـ شــد

دلـــــــــــم …!
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روز ها، دست برداشته‌ام از توجهِ بی‌ وقفه به حضور آدم ها
پرهیز می‌‌کنم از ثبتِ وجود‌هایی‌ که ماندگاری ندارند
این روز ها، تلخ تر از همیشه، از همه ی آدم‌ها بریده ام

همیشه با خودت تکرار کن
عکس‌های فوری خاطره نمی‌‌سازند
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه از حادثه خبری هست

و نه از اعجاز آن چشم های آشنا!!!
از دلتنگی ها هم که بگذریم
تنهایی
تنها اتفاق این روزهای من است………
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دل که نداشته باشی دیگر برایت مهم نیست کسی بیاید و دلت را بشکند اما وقتی دلت را شکستن از هر کار کوچکی بهانه میجویی تا دلت را بشکنی اما میدانی بس است کافیست دیگر نمیخواهم دلم را بشکنم میخواهم پرواز کنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بــرای ِ آســمــان ِ چـشـمـانَـتــــ ..،

هــدیـه ای دارَم . . .

یـکـــ مـشـتـــ آفـتـابـــ ..!

کنـار بـزن ، ابــرهـــای ِ دلـتـنـگی اتــــ را ...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اَگـــِـهــ عـآشـ ــقـــی هــَـمـــَ ـشــْــ کـآر دِلـهــ ..!

پــَـس وآســِ ـه چـــی، مــ َـــنـ ـْــ هــَـمــَ ـه اَشـ ـْـ ..؛

فــ ِـکــْـرَمـــْـ ..،

ذِهــ ـْنــَـمــْــ ..،

هـ ـوشـَمــْــ ..،

حـ َـوآسـ َــمــْــ ..،

پیـــ ــشـ ـِــ تــ ـُـوســْـ ـتـــْــ ؟؟

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نـفـریـن بــِـﮧ تــِـِـُو اۓ غــَِـِـِـریـبــﮧ ..!

بــِـﮧتـــُو ڪِـﮧ روزۓ آشنـاتَـریـن لَـحـظـِـﮧ هـایـَـمْــ ــ بـوבۓ ..

سُـکـوتِ פֿـَـستــﮧ פּَ قلــِـِـِـِبِ شکَـــ‗__‗ــــستِــﮧ اґَ را ببین بـا مَـن چـِـﮧکَـرבۓ؟

آیـا تـاواטּِ عـ ـاشـق شدَטּ פּَ عـاشـق بـوבَטּ این اَست؟

اگـر چنیـטּ اَستــ پـَس نفرین بـَر عـِشق ..

روزگــ ـار تـِـِـِـِنـها شُدنَـم را קَ اِنـتظار مـے گــُذرانـَـمْـ ..

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺑﺎز ﺑﺎران ﺑﯽ ﺗﺮاﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮرد ﺑﺮ روی ﺷﺎﻧﻪ

ﯾﺎدم آرد ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻮدم ﺑﺎ ﮐﻪ ﺑﻮدم

از ﭼﻪ رو ﺗﻨﻬﺎی ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺷﻪ ی ﺷﻬﺮی ﻧﺸﺴﺘﻢ

ﯾﺎدم آرد دل ﻏﻤﯿﻦ اﺳﺖ آﺧﺮ ﻋﺸﻘﺖ ﻫﻤﯿﻦ اﺳﺖ

آﻩ ﺑﺎران ﺑﺎز ﺑﺎران

ﮔﺮﯾﻪ ی اﺑﺮ ﺑﻬﺎران

رﻓﺘﯽ و ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﻢ روزﻫﺎی ﺑﯿﺸﻤﺎران
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرام نشسته ام ،



تو سوار بر یک خیال عاشقانه به ذهنم سفر می کنی



بی قرار می شوم از حضور غریبت



قلبم تلنگر می زند: بجنب چرا ساکتی؟



تو باید بگویی ، باید مرا فریاد بزنی



ولی نمی دانم شاید ترس از پایان این رویای شیرین نمی گذارد


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﻧﺪارد ﻗﻠﺐ ﻣﻦ در ﭼﻨﺘﻪ ئ ﺧﻮد ﻏﯿﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ

ﺗﻮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻏﺎﯾﺒﯽ از دﯾﺪﻩ ودر دﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﻧﺎﯾﯽ

ﻣﻦ و ﺟﺎن و ﺗﻨﻢ دﺳﺘﺖ ، ﻓﻘﻂ دارم ﺗﻤﻨﺎﯾﯽ

ﺗﻮ را ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ از ﭼﺸﻤﺖ ﮐﻪ ﻏﯿﺮت ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺎواﯾﯽ

ﮐﻨﻮن ﺗﻠﺦ اﺳﺖ دوران ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ دﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ

ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﭼﻮ ﺗﻮ ﺳﺮوی ، ﺳﻬﯽ ﺑﺎﻻی ﺳﯿﻤﺎﯾﯽ

از آن ﻣﯿﻨﻮ ﮐﻪ اﻓﺘﺎدﯾﻢ ﭼﺸﻤﺎن ﺗﻮ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ

ﻧﺪﯾﺪم ﺗﺎ ﮐﻨﻮن ﭼﺸﻤﯽ چﻮ ﺟﺸﻤﺎﻧﺖ ﺗﻤﺎﺷﺎﯾﯽ

زﻣﺎم دل ﺗﻮ را دادم ﻧﺪاﻧﺴﺘﻢ ﻣﻦ از اول

ﭘﺮی زادان درﯾﺎ را ز ﮐﺸﺘﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﭘﺮواﯾﯽ

ﭘﺮﯾﺮوزم ﭼﻮ دﯾﺮوز و ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﺳﺖ اﻣﺮوزم

ﭼﻪ ﺳﻮدم اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎز آﯾﺪ ﭘﺲ از اﻣﺮوز ﻓﺮداﯾﯽ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
آرام نشسته ام ،



تو سوار بر یک خیال عاشقانه به ذهنم سفر می کنی



بی قرار می شوم از حضور غریبت



قلبم تلنگر می زند: بجنب چرا ساکتی؟



تو باید بگویی ، باید مرا فریاد بزنی



ولی نمی دانم شاید ترس از پایان این رویای شیرین نمی گذارد



ترس نه معنای زیبایی نیست
غرور بگو غرورم نمیگذارد از احساسم
بگویم شاید اخر فهمیدی حسش را اما تا ابد تنها در انتظار مینشینی
اخر غرورت تو را مجبور میکند که سکوت کنی و معنای این ترس هست
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا