خاطرات دانشگاه...دانشجو...یادتون میاد شما هم!!!

amir-66

عضو جدید

حالم بهم خورد:D
 

sasa.electronic

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادش بخیر کاردانی زاهدان بودم.توخوابگاه اتاقامون 8 نفره بود.
یادمه امتحان ادبیات فارسی داشتیم. 4 تا از بچه ها باهم امتحان داشتیمواون موقع ها کسی کتاب نمیخرید.
شب امتحان فقط یه دونه کتاب داشتیم.4نفر دانشجو با یه کتاب.
اومدیم کتاب رو 4 تیکه کردیم هر قسمتشو یه نفر بر داشت بخونه.
بعدش که تمام میکردیم عوض میکردیم باهم.
امتحان ک تموم شد نمره هارو بعده 3روز استاد اعلام کرد.من ک کتاب نداشتم شدم 16 :Dبقیه افتادن.البته با 8و9 استادم قبولشون کرد.
یاد ایام خوابگاه بخیر جدن صفایی داشت ک تکرار نشدنیه.
 

Takesh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادش بخیر خاطرات جالبی بودن
یادمه ترم اول خابگاه بودیم تو تبریز به محض اینکه با هم اتاقیامون چف شدیم یه شب ساعت 3 یه کپسولی انداختیم تو راه رو
نگهبان از خواب پریده بود اومد تو وسط سالن لهجه و زبون و. . .کلا قاطی کرده بود و فحش میداد ما هم پشت در اتاق از خنده قیژمیرفتیم
یاد باد آن روزگار یاد باد
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یادش بخیر خاطرات جالبی بودن
یادمه ترم اول خابگاه بودیم تو تبریز به محض اینکه با هم اتاقیامون چف شدیم یه شب ساعت 3 یه کپسولی انداختیم تو راه رو
نگهبان از خواب پریده بود اومد تو وسط سالن لهجه و زبون و. . .کلا قاطی کرده بود و فحش میداد ما هم پشت در اتاق از خنده قیژمیرفتیم
یاد باد آن روزگار یاد باد
:w15::w15::w15::w15::w15::w15:
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ربط دانشگاه با اسامی
فیلم های سینمایی...سریال های تلویزیونی...طنزهای...باشه بقیشو خودتون ببینید...


دوران قبل از دانشگاه : حسرت :w09:
 
آخرین ویرایش:

sasa.electronic

عضو جدید
کاربر ممتاز

بی نصیبان از خوابگاه : اجاره نشین ها :razz:
در مورد این بی نصیبی از خوابگاه.
آقا ما دانشجو شبانه بودیم.
بچه های شبانه رو یه ترم بیشتر بشون خوابگاه نمیدادن.ترم اولمون بچه ها خیلی تخص بودن ینی جنایتی نبود ک نمی کردیم.
تو اتاق خوابگاه رو کمداش تمام شعرای داریوشو مینوشتیم هر شب یه نفراز بچه های خوابگاهو میکشوندیم اتاقمون دستش مینداختم آخرشم واسش یه جشن پتو حسابی میگرفتم ک تا یه هفته سره هیچ کلاسی نمیتونس بره.میرفتبم از بیرون از خوابگاه تبکه سنگ جم میکردیم میاوردیم تو حموم مینداختیم رو سره بچه ها.وسایلاشونو بر میداشتبم سرپرست خوابگاه یه شب در میون میومد تحدیدمون میکرد اینکارارو نکنین ک ترمای بعد خبری از خوابگاه نیستا.بیچاره نمیدونست ما شبانه ایمو همین جوریشم خوابگاه نداریم.
 

Similar threads

بالا