مشاعرۀ سنّتی

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوسو چراغی در کناری میاید
میدانی این سوسو عشقمان هست
دیگر عاشقت نیستم
دیگر نمیبینمت

تندرستان را نباشد درد ریش
جز به هم دردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود نا خورده نیش
 

some1

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon1.png[/h] هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش

نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش

آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش

وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش

هر که از یار تحمل نکند یار مگویش

وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش

چون دل از دست به درشد مثل کره توسن

نتوان بازگرفتن به همه شهر عنانش
سعدی
 

narges*

عضو جدید
تندرستان را نباشد درد ریش
جز به هم دردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود نا خورده نیش
شوقم چنان فزود که هرگه نهان شوی
باید دوید بر سر صد رهگذر مرا
برگردنم ز تیغ تو صد بار منت است
زیرا که وارهاند ز صد دردسر مرا
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
شوقم چنان فزود که هرگه نهان شوی
باید دوید بر سر صد رهگذر مرا
برگردنم ز تیغ تو صد بار منت است
زیرا که وارهاند ز صد دردسر مرا

از دوريت چه دارم ، غير از دلي شکسته
ذهني هميشه ابري ، فکري هميشه خسته
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تندرستان را نباشد درد ریش
جز به هم دردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود نا خورده نیش

شیشه ای بود دلت
اما باورت داشتم
نگاهت دروغی بود اما باز باورت داشتم
اما افسوس که نمیفهمی حس عشقم را
اما نمیدان
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
هستیم را فدا کردم
اما چه سود حتی ندیدی مرا
حتی لبخندی نزدی

یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چه دلم خواست ،نه آن میشود

هر چه خدا خواست ، همان میشود

دل چو نالد سوز و آهش عرش را لرزان کند
خشم و نفرت در نگاهي عشق را ويران کند
سوختيم از بسکه لرزانديم عرش کبريا
ساقيا جامي ده . اين هردرد را ، درمان کند

….............…,•’``’•,•’``’•,
...........…...…’•,`,
’`,•’
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیا بی توزیبا نیست
دنیایت را هدیه نکن به هر کسی
بدان دلی برایت میتپد

دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز

دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن




نگو میری
نگو تنهام میذاری
اخه این دل طاقت نداره
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگو میری
نگو تنهام میذاری
اخه این دل طاقت نداره

هرگز گمان مبر ز خيال تو غافلم
گر مانده ام خموش خدا داند و دلم

….............…,•’``’•,•’``’•,
...........…...…’•,`,
’`,•’
............……....`’•,,•’` ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ
 

t@hi

عضو جدید

هرگز گمان مبر ز خيال تو غافلم
گر مانده ام خموش خدا داند و دلم

….............…,•’``’•,•’``’•,
...........…...…’•,`,
’`,•’
............……....`’•,,•’` ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ
ماهم هم شکسته خاطرو دیوانه بوده ایم
ماهم اسیر طره یه جانانه بوده ایم
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیشه ی دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست

این شقایق با نگاهی سرد پرپر می شود

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا