دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اشکهایم را پس بده که تو حتی ارزش اشک ریختنم را نداری چه برسد که یادت هر روز در ذهنم باعث بغض شود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همیشــــه تــــو دلــــت بم می گفتــــی :
این مگه با چند نفر دوسته که همیشه آنلاینه ؟!
یک جمله همیشه یادت باشه:
همیشــــه آنــلـایــن تـــریـــن هــــا تنهـــاتــریـنـنـد . . . !




هر چه قدر هم حضور داشته باشی باز هم فراموشت میکنند
اخر اینجا سرزمین فراموشیست
و تو را تنها میگذارند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.............

.............

اوصافم را میبری دوستم
اما نمیدانی که من لایق نیستم
نمیگویم متواضعم
اما تنها میگوییم
هر چه مینویسم را بخوان ان هم با
دلت نه با چشم
شاید
روزی دیگر نوشته ای
از من نیابی
انوقت من
تنها در کوهی از غم گم شده ام که دیگر راه بازگشتی برایم نمانده
شاید هم انقدر خسته از خودم شوم که ننویسم
اما خوب میدانم
اگر مهربانی و لطف دوستان نبود
من هرگز نمینوشتم
اخر از نوشتن هراس دارم
از اینکه حرفهایم باعث رنجش کسی شود غمگین میشوم
یا اینکه نفهمد حرف دلم را
اما مینویسم
بخاطر
عشقی
که در وجودم هست
ان هم بخاطر تمام دوستانم



گاهی بخند حتی وقتی دلت گریه میخواهد
گاهی فریاد بزن حتی وقتی دلت سکوت میخواهد
اما هرگز از عشقت فریاد نزن تنها سکوت کن




از دوستان عزیزی که به نوشته هام اهمیت میدادن کمال تشکر دارم
امیدوارم موفق باشید
بعد از این نمینویسم
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
قاصدکها خبر را ببرید برایش

بگویید "
هنوز می خو....."

نه
بگویید "
دیگر نمی ....."

این هم نه
بگویید "
تمام شد دخترکی که همه ی رویاهایش لمس دستانت و خیره شدن در عمق نگاهت بود "

بگویید "
دخترکی را دیدیم که خود نیز نمی دانست دیگر بدنبال چیست ......... یافتن نگاهی ، اعتمادی ، و شاید پرتاب اجباری /دوستت دارم/ به سمت غریبه ای "
 
  • Like
واکنش ها: DOZI

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
باران می بارد...
و من این زمان و اکنون پرم پر از حس نیاز و ...
گفته اند فاصله بین مشکل و حل آن یک زانو زدن است،اما نه در برابر مشکل بلکه در برابر خدا...
ببین چه عاجزانه سر بر مهر گذاشته ام ...و منتظرم، منتظر اینکه ای مهربان تنها خود بلندم کنی...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آدم ها لالت می کنند...

بعد هی می پرسند:

چرا حرف نمی زنی...؟؟
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
به چه می اندیشی؟
به خزانی که گذشت؟
به بهاری که نبود؟
به امیدی که کنون رفته به باد؟
یا به عهدی که دگر رفته ز یاد؟
به چه می اندیشی؟
به حقیقت که شده افسانه‘
به جدائی که تو را نام ننهند: دیوانه‘
به سحر‘ گر چه سرابی باشد‘
یا فقیری که نظر بر تو کند شاهانه‘
به چه می اندیشی؟
به دو چشمی که تو را هیچ ندید‘
به دو دستی که تو را هیچ نخواست‘
به رفیقی که غبار غمت از چهره نروفت‘
یا به قلبی که برایت سخن از عشق نگفت‘
به چه می اندیشی؟
به چه می اندیشی...!!
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخت است….
خیلی سخت….
وقتی بدانی او کجای زندگی توست ؛
ولی ندانی تو کجای زندگی او بودی و هستی….
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد دارد
وقتی مـی رود
و هـمه می گویند
دوستت نداشـت
و تو نمـی توانی ثابت کنی
که هرشـب
با عاشقانـه هایش
خوابـت می کرد…
 

"Baran"

عضو جدید
مَــرا غرقــ کُــטּ בَر آغوشَــت . . .

میـפֿــפּ آهمــ بِمیـرمـ زیر آפּار ِ بـפּωــﮧ هـآیتــ . . .

 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گاهی دنیایی از حرف داری و کلمه ای نیست...!
چه احساس تنگی..!
وگاهی فقط باید دل به نغمه ای موسیقی بسپاری!
وآرام بــگذری...!
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن بودن کار مشکلی ست ... مجبوری به مانند یک بانو رفتار کنی ؛ همانند یک مرد کار کنی ، شبیه یک دختر جوان به نظر برسی ! و همتای یک خانوم مسن فکر کنی
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرا نگاه کن ببین چه انتظاری به روی پلکهایم خانه کرده است .[/FONT]​
غم را از چشمانم فقط تو میتوانی بخوانی
خود را به ندانستن نزن - می دانم که میدانی غصه در دلم خانه کرده است
نمیخواهم غصه ام را بخوری اما قصه ام را بدان
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آدمک آخر دنیا ست بخند....!!!!

آدمک مرگ همین جاست بخند......

دست خطی که تورا عاشق کرد؟؟

شوخی کاغذی ماست بخند....

آدمک خر نشوی گریه کنی

کل دنیا سراب است بخند

آن خدایی که بزر گش خواندی؟!

به خدا مثل تو تنهاست بخند....



 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز

امشب از آسمان دیده ی تو
روی شعرم ستاره می بارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانه ی تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دو باره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا هراسیدن (حذرکردن)
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکرآور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانه ی من
روح سوزان و آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته بر بال گرم رویاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها
دانی از زندگی چه می خواهم
من تو باشم ، تو ، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ، بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین توفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه ی تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست


(فروغ فرخزاد)
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز با پستچـــــــــــــــــی محله مان
حرفــــــــــــــم شد
که چرا در خانــــــــــــه ما را نمیــــــــــزند!!!!
تو هنوز برایم نامـــــــــــه مینویســـــــــــــــی …
مگه نـــه؟!!ا
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
بالـِـش خودَم را تـَـرجیح میدَهــــم!!
شــانــه هایَتــــــــ مثل بالــِــش های مُسافرخــــانه اَستــــــــ !!!!!
خـــــــوب میدانـَـــم
سـَـــرهای زیــــادی را تِکیـــــــــــه گاه بوده اَستــــــــــ !!!!
 
  • Like
واکنش ها: DOZI

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
کافیست چمدان هایت را ببندی تا حاضر شوند همه برای از یاد بردنت!
آنکه بیشتر دوستت می دارد…زودتر!!!
 
  • Like
واکنش ها: DOZI

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکایت عشق من و تو

حکایت قهوه ایست که
امروز به یاد تو تلخ تلخ نوشیدم
که با هر جرعه اندیشیدم
این طعم را دوست دارم یا نه؟!
و آنقدر گیر کردم میان دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تمام شدن قهوه را نداشتم
تمام که شد فهمیدم
باز هم دلم می خواهد
حتی تلخ تلخ…
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
مے پسـندم پاییـز را

که معافـم مے کنـد
از پنـهان کردن ِ
دردے که در صـدایم مے پیچـد ُ
اشکے که در نگاهـم مے چرخـد ؛
آخر همه مـے داننـد
سـرما خورده ام
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلـتَنگی پيـچـيـده نـیـسـت يک دِل ، يک آسـمـان ، يـک بُـغـض و آرزوهــای تـَرَک خــورده بـه هـَميـن سادگــے
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز

چــه قـدر فــــــــاصـــلـه ایـنجــاسـت بــین آدمــهــا


چــه قـدر عـاطـفه تـنــهاســت بین آدمـهــا

کسی به حـــال شقـــایـــق دلـــش نمی ســـوزد

و او هـنـــوز شکـــوفــاســــت بین آدمـهــا

کســی به نیــت دل ها دعـــا نمـــی خـوانـــــد

غــــروب زمــزمـــه پــــیــداســــت بیــن آدمــهــا

چـه می شــــــود همه از جنـــــس آسمــان باشـــــیـــم

طلـــوع عشــق چــــه زیبـــاســـت بیــــن آدمهـــا

تمــــام پـنــتجــره ها بـی قــــرار بـــــارانـنـد

چــه قــدر خشــــتکی و صـــحراســت بیــن آدمهــا

بــه خـــاطــــر تـو ســـرودم چــــرا کـه تنــها ــو

دلـت به وســـعت دریـــــــاســـــت بیــــن آدمهـــــا
 

"Baran"

عضو جدید
من اهل دیـــآرے هستم ڪـﮧ . . .

دختر و پسر بــــآ دو جملـﮧ ' عربے ' بـﮧ همـ "محرمـ" میشونــد . .،

اَمـــآ بـــآ یڪ دنیــــآ عشق نـﮧ . .!.!

 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران ...هست! ابر ... هست! سرما ... هست! دلتنگی ... هست ! تنهایی ... هست! . . . همه جمعیم... شکرِ خدا...!!!‎"
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا