گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گیاه وحشی کوهم نه لاله ی گلدان[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مرا به بزم خوشی های خودسرانه مبر[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به سردی خشن سنگ خو گرفته دلم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مرا به خانه مبر...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زادگاه من کوه است[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ز زیر سنگی، یک روز سر زده ام بیرون[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به زیر سنگی، یک روز می شوم مدفون[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]سرشت سنگی من آشیان اندوه است[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]جدا ز یار و دیارم دلم نمی خندد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زمن طراوت وشادی و رنگ و بوی مخواه[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گیاه وحشی کوهم در انتظار بهار[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مرا نوازش و گرمی به گریه می آرد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مرا به گریه میار...[/FONT]
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
آه ! اندوه ! فغان ... باز آیینه درین قاب نمایانم کرد!!
این چه ظلمی ست که بر میخ برآویخته ایم ؟
و خجالت دارد،

که من و شمع به یک اندازه

-هر یکی از پی پروانه ی خویش-

اشک ها ریخته ایم......
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی را
دوست میدارم
نه،
تنفر دارم
نه
نمیدانم که چه حسی دارم
روزگارم همه اشفتگی و تنهاییست
زندگی در دنیا
مرگ تدریجی من
کوله بار غم و پررسواییست
زندگی را دیدن
غنچه ای از باغ ِگل آن برچیدن
به چه کاری آید
به چه کارم آید
ماندن و ترسیدن
عاقبت چیزی نیس
جز همان رنجیدن
من
به دنبال رهایی هستم
مرگ،واژه ی رویایی من
در میان قفسی زندانی
تا که آزاد شود
زندگی با من تو
لحظه ای میمانی؟
منتظر میمانم
تادرآغوش بگیرم اورا
وسرانجام رسید
ازپسش آزادی
تهی ازرنگ و صدا
خالی از عشق
تنفر
پرِ ِاز سردی ِمرگ
وچه زیباست
مرگ را میبینم
مرگ را
دوست میدارم
نه
تنفردارم
نه نمیدانم که چه حسی دارم
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو ناز می کنی ، من ناز می کشم
این منطق کیه
اینگار پیش تو فرقی نمی کنه
کی عاشق کیه
روح تو مریمه، چشم تو نرگسه
دست تو نسترن
روح تو ، دست تو ، چشم تو ، عشق من
گلخونه ی منه
وقتی که خاطر غمگین تو هنوز
تو خونه ی منه
یعنی که بار غم بی تو شبانه روز
رو شونه ی منه
غمبار عشقتو رو دوش می کشم
پا پس نمی کشم
با این خیال پوچ که چشم های تو
دیوونه ی منه
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.......

.......

تنها هستم با وجود تمام دردهایم نه کسی لبخندم را میخواهد و نه کسی دستانم را بی خودی زحمت نمیدهم به خودم بگذار تنها بمانم بهتر از این هست که بروم سراغ کسی که حتی معنای حرفهایم برایش خنده دار هست
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تقصير برگ ها نيست ... آدم ها همينند!

نفس مي دهـــــــي ... له ات مي کنند.




 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جغد نزد خدا شکایت برد :


انسان ها آواز مرا دوست ندارند .

خدا به جغد گفت :

آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند !

دل بستن به هر چیز کوچک و بزرگ ؛

تو مرغ تماشا و اندیشه ای !

و آنکه می بیند و می اندیشد ، به هیچ چیز دل نمی بندد.


دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست !


اما تو بخوان….

و همیشه بخوان….


که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ….
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفتن گاهی به معنیِ پشتِ پا زدن به همه چیز نیست

رفتن گاهی یعنی پشتِ سرِ من بیا؛
از همین راهی که دارم می روم
هم پای من شو
رفتن گاهی یعنی
بــــــیــــــــــا….
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه زمانی آدمها دوست داشتن که اولین عشق یه نفر باشن
الان باید دعا کنن که آخریش باشن.
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری

 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهــایـم ...

اما دلتنگ آغــوشی نیستــم...

خستــه ام ...

به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم...

چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز...

ولــی رازی نـدارم...

چــون مدتهــاست دیگــر کسی را "خیلــی" دوست ندارم ...
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
 

Smacker_7

عضو جدید
پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی؟
عاشقانه هایش را برای تو فرستاده ست!
گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند!
گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می نوازد…
و برای قدم زدن، می خواندت
برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز
خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد
باران، همه بهانه است
موهبتی ست از سوی ِ خدا
گاه، خدا نیز بهانه می کند
و مست می شود
برای بارش ِبوسه هایش
و تا آغوش بکشد تو را
از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند
آری، سروده ام را بگذار به حساب ِ تب و هذیان
اما باور دار که
آغوش ِ او بسیار بزرگ است
گاهی به پچ پچ های باران گوش کن
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنهایم را به کسی نمیدهم که حتی معنای اشکهایم را نمیفهمد به کسی میدهم که لیاقت پاک کردن اشکهایم را یافته باشد
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما آدم‌ها موجودات عجیبی‌ هستیم وقتی‌ میگوییم تنهایم بگذار

یعنی‌ ، بیش از همیشه به وجودت احتیاج دارم ...
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدسخته اشکاتو با گوشه ی پتوت پاک کنی جای دستی که بایدکنارت باشه ولی نیستش
بعدآروم توی دلت جای اون بگی
گریه نکن عزیزم من کنارتم...
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفس می کشم نبودنت را
نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام
می دانی
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نیستی

آسمان بی معنیست
حتی آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد
تو نیستی
و من چتر می خواهم ...
هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند یاد آغوشت بیفتم ...
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]راز غریبیست این دوست داشتن لا کردار [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درست همان وقت که همه درهایش را بسته می بینی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به کرشمه ای باز می شود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و قصه با بارانی از دوستت دارمها دوباره جان می گیرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تنم رنجور است[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کمی مدارا کن ای آمده از پشت قصه ها[/FONT]​
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم ...

آخه دارم از رفتن بدجوري گُر ميگيرم ...


دعا كنم كه اين نفس،تموم شه تا سپيده ...


كسي نفهمه عاشقت، چي تا سحر كشيده ...


اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...


آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...


گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...


من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...


اگه يروز برگشتي و گفتن فلاني مرده ...


بدون كه زير خاك سرد حس نگاتو برده


گريه نكن براي من قسمت ما همينه ...


دستامو محكمتر بگير لحظه ي آخرينه ...


اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...


آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...


گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...


من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...


برام دعا كن عـــــــــشــــــــــق من ...
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظـــــــه

خودت میدونی عادت نیستـــــــ فقط دوست داشتنه محضـــــــه

کنارم هستـــــــی و بازم بهونه هامو میگیـــــــرم

میگم وای چقدر سرده میـــــــام دستاتو میگیـــــــرم

یه وقتـــــــ تنها نری جایی که از تنهایی میمیرمـــــــ

از اینجـــــــا تا دم در هم بری دلشوره میگیـــــــرم

فقطـــــــ تو فکر این عشقم تو فکر بودنه با هـــــــم

محالهـــــــ پیش من باشی برم سرگرم کاری شمـــــــ...‍http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/favorite/gol.gif
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اوصافم را میبری دوستم
اما نمیدانی که من لایق نیستم
نمیگویم متواضعم
اما تنها میگوییم
هر چه مینویسم را بخوان ان هم با
دلت نه با چشم
شاید
روزی دیگر نوشته ای
از من نیابی
انوقت من
تنها در کوهی از غم گم شده ام که دیگر راه بازگشتی برایم نمانده
شاید هم انقدر خسته از خودم شوم که ننویسم
اما خوب میدانم
اگر مهربانی و لطف دوستان نبود
من هرگز نمینوشتم
اخر از نوشتن هراس دارم
از اینکه حرفهایم باعث رنجش کسی شود غمگین میشوم
یا اینکه نفهمد حرف دلم را
اما مینویسم
بخاطر
عشقی
که در وجودم هست
ان هم بخاطر تمام دوستانم


اگر کسی تنها مینشیند گوشه ای بدان که غمی دارد اما توان بیانش را ندارد بهتر هست ارام کنارش بنشینی شاید ارام اشک بریزد در برابرت و کمی شانه مهربانی بخواهد


از تمام دوستانی که به نوشته هام اهمیت میدادن کمال تشکر دارم
امیدوارم موفق باشید
بعد از این نمینویسم
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدما رو اونقدر برای خودت بزرگ نکن که دســت نیافـــــتنی بشن !
بعضیا رو که ما می پرســــتیم ،
یه سری دیگه آدم هم حســــاب نمی کنن ...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینقدر خودت رو نگیر ..! اینقدر با تکبر و غرور با آدم حرف نزن ..! وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد .. فکر نکن که فوق العاده ای .. شاید اون کم توقعه ..‬
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این پسرایی که میگن ما هرگز ازدواج نمی‌کنیم.
همون‌هایی‌ بودن که سر سفره شام قهر میکردن ،
۲۰ دقیقه بعدش تو آشپز خونه
۲ برابر میخوردن
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غمگینــم ...
مثل عکسـی در اعلامیــــه ی ترحیـــــم !

کـــه " لـــبخنــدش " .. دیگــران را " مـی گــریـانـد " ...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی حرف هست...

که تو هرروز در گلویت...

بغض کشنده ای احساس کنی...

برای کسی که...

بدانی...حتی یک بار در عمرش...

به خاطر تو...

بغض هم نکرده است...!!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کلاغ پـَر...؟؟

نه کلاغ را بگذاریم برای آخر ...

نگاهت پـَر ......

خاطراتت هم پـَر صدایت ؛

پـَـــر کلاغ پـَر..!؟؟

نه ؛ کلاغ را بگذاریم برای آخـــر ...

جوانی ام پـَر خاطراتم پــَر من هم ...

پــَـــــر حالا تو مانده ای و کلاغ ؛

که هیــــــــــــچ وقت به خانه ش نرس
ید
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا