هـــــــے ...!
دل ِِ خوش باورم
چه هنرمندانه زجر مے کشی
از کمال الملک زیباتر...!
اینــ روزهــــا
دلگــــــیر بــاشیــ
سگش شــرف دارد
تــا
دل ، گیـــــــر .
بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود...!!
من آنچه را میخواهم که به رنگ التماس آلوده نباشد...!!
این سیگارهای آخر شب ...
عجب بویِ تو میدهند
میگویند سرطان زاست
ولشان کن حتمــــا تــــو را نشنیده اند...
مشروب خوردم.....
سیگار کشےدم.....
لباس تنگ و کوتاھ پوشیدم......
چرا دیگر دعوایم نمےکنے لعنتے....؟؟؟
ھنوز ھمان مردے ھستے کھ روے من غیرت داشت.....
راستے اصلآ منو یادت ھست نامرد....؟؟؟
وقتی اولین بار شکست...
گمان میکرد.... از سر کودکی اش بود ...
خودش را سرزنش کرد...
وتصمیم گرفت از این به بعد...
دیگر کودک نباشد...
روز بعـد ... وقتی بزرگ شد ....
باز هم شکست... این بار مثل بچه ها گریه نکرد ...!
این بار مثل بزرگ تر ها....
بغض کرد و درد کشید ...
با خودش عهـد کرد... که فـراموش کند تا خوب شود...
ساعتی پس از فراموشی شکست ... و باز هم شکست...
و باز هم شکست... اما...
نه فریاد می کشید نه درد ...
نه گریه می کرد ، نه بغض ...
توان گلایه هم نداشت....
مهم ها دیگر برایش مهم نبودند...
او به تلافی آنهمه شکستن... تمام عهدهایش را شکست...!
دست کشیـد از بودنهـا...
و فقط رفت....!
دلم پُــــــــــر است
پُــــــــــر پُــــــــــر پُــــــــــر
آنقــــــدر که گاهی اضافه اش،
از چشمانم می چـــــکد !!
هر روز که بر نیامدنت افزوده می شود
از سر من دسته ای مو کــــَــــم می شود ...
.
.
.
کَچــَــــلم کــَـــردی ...!!!
برگـــــرد
گاهی دوست دارم یقه ی زندگی رو بگیرم زل بزنم تو چشماش بهش بگم حرف حسابت چیه؟هاااااااااان؟
♥ آنـــــقــدر نبودنـــت را از خـــودم وام گـــرفتـــم
کــــﮧ ورشکــســت شــد دلـــم
حـــالا " مـــن " کـــﮧ همیـــشــﮧ بـــود
تـــو شـــده
و " تــــو " کــــﮧ نبــودـے
مـــن .