همه بیمار درد عشق توایم
تو ز تیمار کیستی بیمار؟
روزی زسر سنگ عقابی به هوا خاست (خواستن توانستن است)

همه بیمار درد عشق توایم
تو ز تیمار کیستی بیمار؟
روزی زسر سنگ عقابی به هوا خاست (خواستن توانستن است)واندر طلب طعمه پروبال بیاراست!!!!
تویی که کوله بارتُ میبندیُ میخوای بریـــ
یه روز پشیمون میشیُ میفهمی که مقصریـ
من دیگه طاقت ندارَم ببینمت با اینُ اون
آخه عاااشِقِ تو بودَم نرو با من بمونـ
نیست سری کز تو پر آشوب نیست
این همه هم خوب شدن خوب نیست
ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسپندان
ناشناسی درون سینه من
پنجه بر چنگ و رود میساید
همره نغمه های موزونش
گوئیا بوی عود میاید
در سینه دلم گمشده تهمت به که بندم؟؟
غیر از تو کسی راه در این خانه ندارد..
در سینه دلم گمشده تهمت به که بندم؟؟
غیر از تو کسی راه در این خانه ندارد..
دوری ظاهر دلیل دوری دل نیست نیست
با توام دیگر چرا در انتظار من تویی؟
یا رب ان نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش....
شراب بوسه ی من رنگ و بوی دیگر داشت
مباد گرمی آن بوسه ها فراموشت
دوستی شد دشمن جان و تنمتنک دل چو یاران به منزل رسند
نخسبد که واماندگان از پس اند
من نخواهم تا دشمن شوم.................... من نخواهم آتش خرمن شوم
ماییم و نوای بی نوایی...
بسمه الله اگر حریف مایی...
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان میجهد از بام خانه...یارب مددی کن به پریشانیم امشب
تا غم نشود باعث ویرانی ام امشب
بگذار که چون شمع غریبانه بسوزم
تا فاش نگردد غم پنهانی ام امشب..
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان میجهد از بام خانه...
هردم از این باغ بری میرسد
تازه تر از تازه تری می رسد!!!
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرایاری که داد بر باد آرام و طاقتم را
ای وای اگر نداند قدر محبتم را
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
حالا که من افتاده ام از پا چرا
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
باز باران با ترانهیار مردان خدا باش که در کشتی نوحهست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلبکان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
باز باران با ترانه
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه![]()
هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد.........در خرابات بگویید که هشیار کجاست
کیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
ديگر نمانده بود برايم بهانهايوقتــــی مــی گویـــمـــ : " برایـــمــدعــاکــــن یـــعنـــی کـــمـــ آورده امـــ . . .
یــعنــــی دیــگـــر کـــاری از دستـــ خـــودمـــبــرای خـــودمـــ بـــر نــمــی آیــــد
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :ديگر نمانده بود برايم بهانهاي
جنبيد مشت مرگ و در آن خاك سرد گور
ميخواست پر كند
روح مرا، چو روزن تاريكخانهاي
اما بسان باز پسين پرسشي كه هيچ
ديگر نه پرسشي ست از آن پس نه پاسخي
چشمي كه خوشترين خبر سرنوشت بود
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
وه که گر من باز بینم چهر مهر افزای او
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |