مشاعره عرفانی

helya.azad

عضو جدید
ز غیر میگریمو در خود فراریم
یک ان به روی ان تو چشمم گشوده شد...
دوش ميگفت كه فردا بدهم كام دلت
سببي ساز خدايا كه پشيمان نشود
(د)
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
رندي آموز و كرم كن كه نه چندان هنرست
حيواني كه ننوشد مي و انسان نشود
(د)
ولي خداييش (ز) رو نگفتيا
درياب مرا چون رمقي هست كز اين بيش
سوداي محال است كه مهجور توان زيست


شما ز بیار ما میگیم... :دی
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
رندي آموز و كرم كن كه نه چندان هنرست
حيواني كه ننوشد مي و انسان نشود
(د)
ولي خداييش (ز) رو نگفتيا

ز بلد نیست اصلا زبونش به زو نمیچرخه...دی
اینم بگم که اسپم نشه...
داد خود از کس نیابم جز مگر
زانکه او از من به من نزدیکتر...
حضرت مولانا...
 

helya.azad

عضو جدید
درياب مرا چون رمقي هست كز اين بيش
سوداي محال است كه مهجور توان زيست


شما ز بیار ما میگیم... :دی
تا كي مي صبوح و شكر خواب بامداد
هشيار گر د هان كه گذشت اختيار عمر
(ر)
چن تا آورده بودم شما جواب ندادي:دي
 

helya.azad

عضو جدید
رهاوی شد به نوروز عرب رام
به نوروز عجم برد از دل آرام...
حضرت مولوی...
شبتون رنگارنگ
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده كه مشتاق لقاييم
(م)

ز بلد نیست اصلا زبونش به زو نمیچرخه...دی
اینم بگم که اسپم نشه...
داد خود از کس نیابم جز مگر
زانکه او از من به من نزدیکتر...
حضرت مولانا...
روز مرگم نفسي وعده ي ديدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
(ر)

شبتون غزل
لحظه هاتون پر از قند و عسل
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده كه مشتاق لقاييم
(م)


روز مرگم نفسي وعده ي ديدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
(ر)
[FONT=tahoma, sans-serif]روی زمین خیل شیاطین گرفت [/FONT]
[FONT=tahoma, sans-serif]شمع برافروز و سلیمان طلب [/FONT]


[FONT=tahoma, sans-serif]ای دل خاقانی مجروح خیز [/FONT]
[FONT=tahoma, sans-serif]اهل به دست آور و درمان طلب [/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من مست مي عشقم ، هشيار نخواهم شد

وز خواب خوش مستي ، بيدار نخواهم شد

امروز چنان مستم از باده ي دوشينه

تا روز قيامت هم هشيار نخواهم شد
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
درياب مرا چون رمقي هست كز اين بيش
سوداي محال است كه مهجور توان زيست
بر بوي يكي پرسش است اي عيسي جان ها
عمري چو من آشفته و رنجور توان زيست
بر آرزوي آب زلالي ز وصالت
در آتش هجران تو محرور توان زيست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درياب مرا چون رمقي هست كز اين بيش
سوداي محال است كه مهجور توان زيست
بر بوي يكي پرسش است اي عيسي جان ها
عمري چو من آشفته و رنجور توان زيست
بر آرزوي آب زلالي ز وصالت
در آتش هجران تو محرور توان زيست
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرمای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل ** نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت** گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
من بی‌دل و دستارم در خانه خمارم** یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه


*مولوی*
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
هر دمش بامن دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد

صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در عشق توام نصيحت و پند چه سود

زهرآب چشيده‌ام مرا قند چه سود

گويند مرا كه بند بر پاش نهيد

ديوانه دل است پام بر بند چه سود

 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
دلرباي آب، شاد و شرمناك،
عشقبازي مي كند با جان خاك
خاك خشك تشنه دريا پرست،
زير بازي هاي باران مست مست
اين رود از هوش و آن آيد به هوش،
شاخه دست افشان و ريشه باده نوش
 

helya.azad

عضو جدید
دلرباي آب، شاد و شرمناك،
عشقبازي مي كند با جان خاك
خاك خشك تشنه دريا پرست،
زير بازي هاي باران مست مست
اين رود از هوش و آن آيد به هوش،
شاخه دست افشان و ريشه باده نوش
شراب تلخ ميخواهم كه مرد افكن بود زورش
كه تا يكدم بر آسايم ز دنيا و شر و شورش
(ش)
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
سلطان من خدا را زلفت شكست ما را
تا كى كند سياهى چندين دراز دستى

 

Similar threads

بالا