مشاعرۀ سنّتی

[محسن........]

هفته ها میگذره اما گل من نیومده​

دارم از غصه می پوسم چقد این روزا بده​

پرم از تنها یی.پرم از غصه و غم​

بی خیال اصلا تو نمی فهمی چی میگم​

مرگه هر لحظه برام.قامتم اب شده​

هرکسی هستی یه دفعه پر بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن رها شو از حیله ی خواب

خداحافظ مانی جان

 

[eghlimaa]

هرکسی هستی یه دفعه پر بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن رها شو از حیله ی خواب

خداحافظ مانی جان

بی همگان بسر شود بی تو بسر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود

 

[mani24]

هرکسی هستی یه دفعه پر بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن رها شو از حیله ی خواب

خداحافظ مانی جان[/QUOTEممنونم محسن جان شبتون قشنگ به زیبایی یک باغ لاله

ببخش اگه تو قصمون دو رنگ و نامرد نبودم
ببخش که عاشقت بودم خسته و دلسرد نبودم
ببخش که مثل تو نشد خیانتو یاد بگیرم
اگر که گفتم به چشات بزار واسه تو بمیرم​

__________________

 

[mani24]

بی همگان بسر شود بی تو بسر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود

داره جدامون میکنه یــ ادم بی سَرو پا

تویی که کوله بارتُ میبندیُ میخوای بریـــ
یه روز پشیمون میشیُ میفهمی که مقصریـ
من دیگه طاقت ندارَم ببینمت با اینُ اون
آخه عاااشِقِ تو بودَم نرو با من بمونـ

 

[mahdi26465]

داره جدامون میکنه یــ ادم بی سَرو پا

تویی که کوله بارتُ میبندیُ میخوای بریـــ
یه روز پشیمون میشیُ میفهمی که مقصریـ
من دیگه طاقت ندارَم ببینمت با اینُ اون
آخه عاااشِقِ تو بودَم نرو با من بمونـ

نشود فاش کسی آنچه میان کن و توست......تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم..........پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

 

[mani24]

نشود فاش کسی آنچه میان کن و توست......تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم..........پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند

در سر کار خرابات کنند ایمان را


یار مردان خدا باش که در کشتی نوح

هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

 

[*نيروانا*]

الهي داد ازين دل داد ازين دل
كه يكدم مو نگشتم شاد ازاين دل

 

[mani24]

الهي داد ازين دل داد ازين دل
كه يكدم مو نگشتم شاد ازاين دل

لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد

که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست


جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال

هزار نکته در این کار و بار دلداریست

 

[RZGH]

لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد

که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست


جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال

هزار نکته در این کار و بار دلداریست

[FONT=&quot] تو آشناترین انسان این حدودی[/FONT]
[FONT=&quot]که این آواز را می شنوی[/FONT]

[FONT=&quot]من در این آواز محو می شوم[/FONT]
[FONT=&quot]احساس می کنم آرامشی را[/FONT]
[FONT=&quot]در اندیشه ام[/FONT]

[FONT=&quot]آرام آرام خدا در من خلاصه می شود[/FONT]

[FONT=&quot]در عشق[/FONT]
[FONT=&quot]در مهربانی[/FONT]

[FONT=&quot]و با او می توان دو دنیا را به اشاره ای سرود[/FONT]
[FONT=&quot]و سرنوشت را پیمود[/FONT]

 

[mani24]

تو آشناترین انسان این حدودی
که این آواز را می شنوی

من در این آواز محو می شوم
احساس می کنم آرامشی را
در اندیشه ام

آرام آرام خدا در من خلاصه می شود

در عشق
در مهربانی

و با او می توان دو دنیا را به اشاره ای سرود
و سرنوشت را پیمود

دیگــــر تَنهـــــا نیستـم!!

مــدتی ست بـــا تــــو

در خــــودم..

زنــدگــی میکُنــــم...

 

[RZGH]

[FONT=&quot]می نویسم از تو و برای تو بدون هراس ازچيزي[/FONT]

[FONT=&quot]بگذار همه بدانند[/FONT]...

[FONT=&quot]می نویسم برای تو برای تویی که بودنت را[/FONT]

[FONT=&quot]نه چشمانم می بیند نه گوش هایم می شنود[/FONT]

[FONT=&quot]و نه دستانم لمس می کند[/FONT]

[FONT=&quot]تنها با شعفی صادقانه با دلم احساست می کنم[/FONT]

[FONT=&quot]نازنین همیشگی من... صاحب نوشته های من[/FONT]...

[FONT=&quot]تک سوار دلم اگر باشی می مانم[/FONT]

[FONT=&quot]اگر بگویی اوج می گیرم اگر بمانی قربانی بودنت می شوم[/FONT]

[FONT=&quot]تو فقط[/FONT]

[FONT=&quot]بیا[/FONT]

[FONT=&quot]بگو[/FONT]

[FONT=&quot]بمان[/FONT]

[FONT=&quot]جان دادنش با من[/FONT]...

 

[901010]

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او

 

[eghlimaa]

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او

وای از این چشم که می کاود نهان
روز وشب در چشم من راز مرا
گوش بر در می نهد تا بشنود
شاید آن گمگشته آواز مرا

 

[zizigolu91]

وای از این چشم که می کاود نهان
روز وشب در چشم من راز مرا
گوش بر در می نهد تا بشنود
شاید آن گمگشته آواز مرا

آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

 

[self.f_t_m990]

آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد؟
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟

 

[zizigolu91]

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد؟
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟

در آن شهری که مردانش عصا از کور می دزدند
من از نا باوری آنجا محبت آرزو کردم

 

[self.f_t_m990]

در آن شهری که مردانش عصا از کور می دزدند
من از نا باوری آنجا محبت آرزو کردم

مرا از ازل عشق شد سر نوشت … قضای نوشته نشاید سترد

 

[anahita1370]

مرا از ازل عشق شد سر نوشت … قضای نوشته نشاید سترد

در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد
گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم؟دام شما دانه ندارد

 

[self.f_t_m990]

در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد
گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم؟دام شما دانه ندارد

در اينجا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندين حجره،
در هر حجره چندين مرد
در زنجير...

 

[901010]

در اينجا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندين حجره،
در هر حجره چندين مرد
در زنجير...

روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

 

[mani24]

روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

عنقا شکار کس نشود دام بازچین​

کان جا همیشه باد به دست است دام را​

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو​

یعنی طمع مدار وصال دوام را​

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش​

پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را​

​

 

[shokoufeh94]

عنقا شکار کس نشود دام بازچین​

کان جا همیشه باد به دست است دام را​

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو​

یعنی طمع مدار وصال دوام را​

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش​

پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را​

​

اگر ز مردم هشیاری ای نصیحت گو
سخن به خاک میفکن چرا که من مستم

 

[somi91]

اگر ز مردم هشیاری ای نصیحت گو
سخن به خاک میفکن چرا که من مستم

مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواخواهان کویش را چو جان خویشتن دارم

 

[self.f_t_m990]

مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواخواهان کویش را چو جان خویشتن دارم

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت[/FONT]​

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست [/FONT]​

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی[/FONT]​

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گفت: جرمِ راه رفتن نیست، ره هموار نیست[/FONT]​

 

[mani24]

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت​

مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست ​

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی​

گفت: جرمِ راه رفتن نیست، ره هموار نیست​

تویی که کوله بارتُ میبندیُ میخوای بریـــ
یه روز پشیمون میشیُ میفهمی که مقصریـ
من دیگه طاقت ندارَم ببینمت با اینُ اون
آخه عاااشِقِ تو بودَم نرو با من بمونـ

 

[self.f_t_m990]

تویی که کوله بارتُ میبندیُ میخوای بریـــ
یه روز پشیمون میشیُ میفهمی که مقصریـ
من دیگه طاقت ندارَم ببینمت با اینُ اون
آخه عاااشِقِ تو بودَم نرو با من بمونـ

نداند رسم ياری، بيوفا ياری که من دارم
به آزار دلم کوشد، دل آزاری که من دارم
وگر دل را بصد خواری، رهانم از گرفتاری
دل آزاری دگر جويد، دل زاری که من دارم

 

[901010]

نداند رسم ياری، بيوفا ياری که من دارم
به آزار دلم کوشد، دل آزاری که من دارم
وگر دل را بصد خواری، رهانم از گرفتاری
دل آزاری دگر جويد، دل زاری که من دارم

من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان
که من این راز توان دیدن و گفتن نتوان

 

[self.f_t_m990]

من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان
که من این راز توان دیدن و گفتن نتوان

نداند بجز ذات پروردگار
که فردا چه بازی کند روزگار

 

[901010]

نداند بجز ذات پروردگار
که فردا چه بازی کند روزگار

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

 

[somi91]

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر