دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دیگر یاد گرفتم چگونه بخندم تا کسی متوجه دردم نشود ولی گاهی غم نگاهم مرا رسوا میکند اما باز هم دروغ میگویم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چشم‌هاتْ غزل،

لب‌هاتْ غزل،

بوسه‌هاتْ غزل؛ ...

کاش حافظِ این‌همه غزل من بودم!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش هرگاه از دستت دلخور میشوم و از من دوری باران نمیبارید باران باعث میشود همیشه در یادت باشم و تمام دلخوریهایم با قطرات باران برطرف میشود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.................

.................

تا حالا شنیدی بگن شیرین عاشق نه همیشه میگن فرهاد عاشق یا مجنون عاشق
اما کسی نفهمید اگه شیرین و لیلی عاشق فرهاد و مجنون خود نبودند انوقت دیگر عشق انها افسانه نمیشد
اگه لیلی مجنون دوست نداشت براش اشک نمیریخت اگه دوستش نداشت هر روز قبیله اش او را مسخره نمیکردند
در دنیای امروز هم کسی نمیگوید
که زن عاشق هست همیشه مردان حق عاشقی دارند
اگر زن باشی و عاشق شوی تمام ادمها با نگاه تحقیر امیز نگاهت میکنند ولی اگر مرد بودی برایت دلسوزی میگردند
اگر زن باشی و برای معشوقت اشک بریزی همه تو را مسخره میکنند حتی دلهای انها که از سنگ هست نیز نرم نمیشود ولی اگر مرد باشی فرق دارد
من جرمم این است که زنم
جرمم این هست که عاشق و برای معشوق خود اشک میریزم ولی تنها سکوت میکنم
ولی کسی نمیفهمد چرا دیگر نمیخندم چرا موهایم تارهای سپید دارد چرا جسم رنجور شده و همه اشتباه میکنند
اه از قضاوت ادمهایی که از عشق تنها کلمه ای میداند و هنوز عشق را نفهمیدن
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=5]ترا می خواهم و دانم که هرگز[/h]
[h=5]به کام دل در آغوشت نگیرم[/h]
[h=5]توئی آن آسمان صاف و روشن[/h]
[h=5]من این کنج قفس، مرغی اسیرم[/h]
[h=5]ز پشت میله های سرد و تیره[/h]
[h=5]نگاه حسرتم حیران برویت[/h]
[h=5]در این فکرم که دستی پیش آید[/h]
[h=5]و من ناگه گشایم پر بسویت[/h]
[h=5]در این فکرم که در یک لحظه غفلت[/h]
[h=5]از این زندان خامش پر بگیرم[/h]
[h=5]به چشم مرد زندانبان بخندم[/h]
[h=5]کنارت زندگی از سر بگیرم[/h]
[h=5]در این فکرم من و دانم که هرگز[/h]
[h=5]مرا یارای رفتن زین قفس نیست[/h]
[h=5]اگر هم مرد زندانبان بخواهد[/h]
[h=5]دگر از بهر پروازم نفس نیست[/h]
[h=5]ز پشت میله ها، هر صبح روشن[/h]
[h=5]نگاه کودکی خندد برویم[/h]
[h=5]چو من سر می کنم آواز شادی[/h]
[h=5]لبش با بوسه می آید بسویم[/h]
[h=5]اگر ای آسمان خواهم که یکروز[/h]
[h=5]از این زندان خامش پر بگیرم[/h]
[h=5]به چشم کودک گریان چه گویم[/h]
[h=5]ز من بگــذر، که من مرغی اسـیرم[/h]
[h=5]من آن شمـعم که با سوز دل خویش[/h]
[h=5]فــروزان می کنم ویرانـــه ای را[/h]
[h=5]اگر خواهم که خاموشی گزینم[/h]
[h=5] پریشان می کنم کاشانه ای را[/h]
[h=5]فروغ فرخزاد[/h]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلت که گرفت ارام باش گریه نکن که طاقت گریه هات ندارم تنها کافیست صدایم کنی و سرت را روی شانه ام بگذاری و از غمهایت برایم بگویی خودم جای تو اشک میریزم توان دیدن اشک چشمانت را ندارم بگذار من جای تو و خودم اشک بریزم حتی اگر بر اثر این اشکها دیگر چشمانم نتواند جایی راببیند
 

fbarani67

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]پرسید چرا دیــــر کرده است؟[/FONT][FONT=&quot]
نکند دل دیگری او را اسیـــر کرده است؟
خندیدم و گفتم: او فقط اسیر مـــن است، تنها دقایقی چند تــاخیر کرده است...
گفتم امروز هوا ســـرد بوده است...
شاید موعد قرار تغییـــر کرده است...
خندیــد به سادگیــم و گفت:
احساس پــاک تو را زنجیــر کرده است.[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]گفتم از عشـــق من چونین سخن مگو[/FONT][FONT=&quot]...!
گفــت:
خوابی سالهاســت دیــر کرده است.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]
در آییــنه به خود نگاه می کنم آه عشــق تو عجب مرا پیــر کرده است[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
 

fbarani67

عضو جدید
کاربر ممتاز

مگه قلب من بت بود..!!!
که خدا تو را …


برای شکستنش فرستاد….؟؟؟

چرا؟؟؟!!!
 

samiyaran

عضو جدید
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید!!!

حکایتِ دل دیوانه هم، همین حکایت بالاست.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه دل نازک شده ام زود میشکنم کافیست با نوک انگشتی به این دل بزنید انگاه خودش میشکند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


من غرورم را به راحتی به دست نیاورده ام
که هر وقت دلت خواست خردش کنی…!!!

غرور من اگر بشکند…

با تیکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد….............:D


بــوي پــاييـز ميـــ ــدهد

تابستانِ اينروزهــا ؛

گويـا كه شـــ ــ ــهريـــور عــــاشــق شده است!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

مگه قلب من بت بود..!!!
که خدا تو را …


برای شکستنش فرستاد….؟؟؟

چرا؟؟؟!!!


سـتـــاره هــای کلامــت را

در لحظـــه های ســاکت عــــاشــق شــدن

بـــر مــن ببـــار. . .

بــر مــن ببــار تــا کــه بــرویــم بهـــاروار. . .
__
 

*moonlight girl*

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه صفحه سفید، به همراه یک قلم

این بار حرف ،حرف نگفته ست

یک حرف تازه

نه از تو ...

هی فکر می کنم

هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

اما

دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند

انگار این قلم

جز با حضور نام تو فرمان نمی برد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی میایی و میروی اما کسی نه میبینه تو را و نه صدایت میکنه تنها هستی و ارام نام انکه میخواهی را صدا میزنی ولی هر روز هم صدا بزنی او کمی دیرتر میاید و تو به گوشه به خواب خواهی رفت
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش بدونی چقدر ستاره ها بدون تو سیاه میشند!


کاش بدونی چقدر گلهای روی طاقچه بدون تو پژمرده اند!


کاش بدونی چشمام بدون نگاهت مسیر نور رو گم میکنند!


کاش بدونی بدون حرفات منو قلبم گوشه ی اتاق تنها میمونیم!

کاش باورت شده باشه دستام به دستات محتاج شده!

دلم به احساسات وابسته شده!

گوش هام به صدات عادت کردن!


و ای کاش با این همه محبت من ...

یه کم دوستم داشته باشی..................!



 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آغوش تو
مترادف امنیت است
آغوش تو
ترس‌های مرا می‌بلعد
لغت نامه‌ها دروغ می‌گفتند
آغوش تو
یعنی پایان سردرد‌ها
یعنی آغاز عاشقانه‌ترین رخوت‌ها
آغوش تو یعنی "من" خوبم!
بلند نشوی بروی یک وقت!
بغلم کن
من از بازگشتِ بی هوای ترس‌ها
می‌ترسم.

 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلتنگت که میشوم تنها از خدا ارزوی باران را میکنم اخر باران تو را به یادم میاورد میخواهم با شوق زیر باران بروم شاید ارام بگیرد این دل که برای تو میتپد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی ادمها یادشان میرود که تنهایی ان فکر و احساسی نیست که دارند تنهایی همان خودشان هستند که در خود فرو میروند و نمیبینند ادمهایی را که همیشه در کنارشان هستند کاش بلد بودیم همانی را ارزو کنیم که میخواهیم تا ابد کنارش باشیم و او حاضر هست کنارمان باشد همیشه در تنهایی خود به دنبال گمشده خود هستیم اما ان را همان جا که هستیم نمیابیم بلکه شاید به جایی برویم که دیگر انجا چیزی به نام من وجود ندارد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلهایمان چه عاشقانه هم را دوست دارند، دستهایمان چه عاشقانه هم را نوازش میکنند
نگاهمان چه عاشقانه به هم مینگرند
اما هنوز هم بینمان فاصله ایست
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشقبازی به همین آسانیست
شاعری با كلماتی شیرین
دست آرام و نوازش بخش بر روی سری
پرسشی از اشكی
و چراغ شب یلدای كسی با شمعی
و دل آرام و تسلا
و مسیحای كسی یا جمعی
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دو گروه از مَردان هیچگاه به زندگی عادی باز نخواهند گشت

آنان که به جنگ رفته اند و...

آنانی که عاشق شده اند !
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا