دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفتاز طعنه ی جاهلان نخواهم ترسید
بر خنده ی این زمانه خواهم خندید
من بر سر عشق خواهم ماند
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت
حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
زین دست که دیدار تو دل میبرد از دست
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا
صبح عالی متعالی....!!
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
سلام مرسو صبح يو هم بخير:دي
انان كه خاك را به نظر كيميا كنند
ايا بود كه گوشه چشمي نظر به ما كنند
خواهشو!
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
از عمد بود ما كه سوتي نميديم
الا يا ايهالساقي ادر كاسا و ناولها
كه عشق اسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها
عجبو!
آرامش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست
تنها سکوت مانده و حرفی نمیزنیتا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تنها سکوت مانده و حرفی نمیزنی
حس میکنم که عاشق دنیای بی منی
یا رب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تنها بوديم
رو به جنگلِ بیپايان
پياده میرفتيم
من و همان بيوهی بینظيرِ بارانپوش.
آورده بود رهايش کند
میگفت: پیِ جُفت است.
خيلی وقت است ديگر نمیخواند.
شعری از سید علی صالحی
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دل بر و با یار وفا دار چه کرد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
من پری کوچک غمگینی را میشناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین می نوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد ...
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی :دی
دل ما را که بود زلف تو زنجیر جنون//جز برخسار پری وضع تو دیوانه کیست؟در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست
دل من
که به اندازه یک عشقست
به
بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد
فروغ
دل ما را که بود زلف تو زنجیر جنون//جز برخسار پری وضع تو دیوانه کیست؟
تو را میخواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
فروغ
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست
حالا هی ت بده ! بیگیر تحویل :دی
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
ببخشید دخالت کردم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |