تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم//تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم
مستی ست کلید در گنجینه اسرار
بیش از همه کس ساغر سرشار مرا ده
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم//تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم
هستی مرا برچین،ای ندانم چه خدایی موهوم!مستی ست کلید در گنجینه اسرار
بیش از همه کس ساغر سرشار مرا ده
نیست غیر از شستشوی دیده ما را مطلبیهستی مرا برچین،ای ندانم چه خدایی موهوم!
نیزهً من،مرمر بس تن را شکافت
و چه سود،که این غم را نتواند سینه درید.
نفرین به زیست:دلهرهً شیرین!
نیست غیر از شستشوی دیده ما را مطلبی
بی تو بر خورشید تابان گر نگاه افکنده ایم
من و انتظار و کابوس تنهایی..
من و حس اینکه هر لحظه اینجایی
دارم آینه ها رو گم میکنم کم کم..
تو رو هر طرف رو میکنم، میبینم
مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم ، می بینی . . .من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس كه روزها را با شب شمرده بودم
یك عمر دور و تنها تنها بجرم این كه
او سرسپرده می خواست من دل سپرده بودم
چه خوب گفته بهمنی عزیز![]()
مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم ، می بینی . . .
تا ابد دهانت از شعر های عاشقانه من سرویس است
تا کی به بزم غیر بدان روی آتشین
بنشینی و به آتش حسرت نشانیم
تولاي مردان اين پاك بوم **** برانگيختم خاطر از شام و رومدرد هم از درد او پرسان شده//کای عجب این درد بیدرمان کیست
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ماوصل خورشید به شبپره اعمی نرسد که درآن آیینه صاحب نظران حیرانند (حافظ)
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
از فتنه پریشان نشود هر که پناهی
در سایه گیسوی پریشان تو گیرد
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید
دلا تا كي در اين زندان فريب اين و ان بيني
دمي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني
یا رب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست
جان سوخت بپرسید که جانانه کیست
یا رب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست
جان سوخت بپرسید که جانانه کیست
تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
ما را که درد عشق و بلای خمار کشتتا دیده دل جانب او دوخته ام
از خلق جهان دیده فرو دوخته ام
تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دوا کند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
دل در اين پيره زن عشوه گر دهر مبند
كاين عروسي است كه در عقد بسي داماد است
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
یا رب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست
جان سوخت بپرسید که جانانه کیست
دوش ان صنم چه خوش گفت در دولت مغانم
گر بت نميپرستي تغيير ده قضا را
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارسدوش ان صنم چه خوش گفت در دولت مغانم
گر بت نميپرستي تغيير ده قضا را
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است
شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنانای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش
شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |